اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عیص

نویسه گردانی: ʽYṢ
عیص . (ع اِ) درخت انبوه و بهم پیچیده . (منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ). درختان بسیار و بهم پیچیده . (از اقرب الموارد). ج ، أعیاص ، عیصان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || درختان خاردار مجتمع و درهم ویا خرمابنان انبوه . || روئیدنگاه درخت نیکو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بیخ و بن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اصل و نژاد. گویند: هو من عیص صدق ؛ یعنی او از نژاد راستی است . و «هو من عیص هاشم »؛ یعنی او از نژاد هاشم است . و «ما أکرم عیصه »؛ یعنی چه گرامی است اصل و نژاد او، که منظور پدران و اعمام و اخوال و اهل بیت وی میباشد. || عیصک منک و ان کان أشِباً؛ نژادت از تو است هرچند خاردار و درهم باشد. مثلی است که در مذمت شخص بکار برند هرگاه از رفیق خود طلب عطف و توجه کند برای خویشان خود هرچند شایسته ٔ او نباشند. || فلان فی عیص أشب ؛ فلان در بین قوم خوددر عزت و مصونیت است . || جی ٔ به من عیصک ؛آن را از آنجای که بود بیاور. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عائس . [ ءِ ] (ع ص ) نیکو سیاست کننده ٔ شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نگاهدارنده ٔ مال و تدبیرکننده ٔ آن . یقال هو عائس ...
آیس به معنی یخ و پک به معنی پکیج و بسته حبیبه بالارستاقی
ایس و لیس . [ اَ س ُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) جزء اول «ایس » به معنی بودن است و لیس همان کلمه است باضافه ٔ لای نفی عربی . (از یادداش...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.