اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عین

نویسه گردانی: ʽYN
عین . (ع اِ) گاو وحشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بقرالوحش . (اقرب الموارد). || ج ِ عِیان . (منتهی الارب ). رجوع به عیان شود. || ج ِ عینة. رجوع به عینة (ع اِ) شود. || (ص ، اِ) ج ِ عَیون . رجوع به عیون شود. || ج ِ أعین . رجوع به أعْیَن شود. || ج ِ عَیناء. رجوع به عیناء شود : و عندهم قاصرات الطرف عین (قرآن 48/37)؛ و نزد ایشانست زنان فروهشته چشم فراخ حدقه . || کلمه ٔ عین در جمع افعل وصفی ِ مؤنث یعنی عیناء، در تداول فارسی غالباً بمعنی مفرد به کار رفته است :
نعیم خطه ٔ شیراز و لعبتان بهشتی
ز هر دریچه نگه کن که حور بینی و عین را.

سعدی .


- حورالعین ، حور عین ؛ زنان سپیدپوست فراخ چشم . (آنندراج ). رجوع به ماده ٔ حورالعین شود : و حور عین . کامثال اللؤلؤ المکنون (قرآن 22/56 - 23)؛ و حوران فراخ چشم چون مروارید در پرده ها نگاه داشته شده . زوجناهم بحور عین (قرآن 54/44 و 20/52)؛ ازدواج دادیم آنان را با حوران فراخ چشم . این ترکیب چنانکه اشاره شد در تداول فارسی بمعنی مفردبکار رود :
کوهسار خشینه را به بهار
که فرستد لباس حورالعین .

کسائی .


حاسدا هرگز نبینی ، تا تو باشی ، روی عقل
دوزخی هرگز نبیند روی و موی حور عین .

منوچهری .


قرین محمد که بود آنکه جفتش
نبودی مگر حور عین محمد.

ناصرخسرو.


ساکنان حضرت تو در بهشت
قرةالعینان جان حور عین .

خاقانی .


حور عین میگذرد در نظرسوختگان
یا مه چهارده یا لعبت چین میگذرد.

سعدی .


روح پاکم چند باشم منزوی در کنج خاک
حور عینم تا کی آخر بار اهریمن کشم .

سعدی (کلیات چ فروغی ص 798).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
عین لعلی . [ ع َ / ع ِ ن ِ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از املای حرف عین است در اصطلاح خوشنویسان . عین محیر. (از آنندراج ). رجوع به ع...
عین محلم . [ ع َ ن ِم ُ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) گویند چشمه ای است منسوب به «محلم »نام . و گویند نهری است در بحرین . و نیز گویند چشمه ای است جوشان...
عین محیر. [ ع َ ن ِ م ُ ح َی ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) به اصطلاح خوشنویسان ، نوعی است از حرف عین . عین لعلی . (از آنندراج ) (از غیاث الل...
عین مربع. [ ع َ ن ِ م ُ رَب ْ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام حرف عین است چون آن را بدین صورت «ع » نویسند. (یادداشت مرحوم دهخدا).نامی ح...
عین مکرم . [ ع َ ن ِ م ُ رَ ] (اِخ ) شهری است ازآن ِ بنی حِمّان ، سپس ازآن ِ مکرم . (از معجم البلدان ).
عین منعل . [ ع َ ن ِ م ُ ن َع ْ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در اصطلاح خطاطان ، عین منعل یا عین نعلی ، عین اول است که بدینگونه «عَ » نوشته ...
عین ورزان . [ ع َ وَ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان ابرشیوه پشت کوه بخش حومه ٔ شهرستان دماوند با 950 تن سکنه . آب آن از چشمه سار. محصول آن غلات ، سی...
عین زربة. [ ع َ ن ِ زِ ب َ ] (اِخ ) عین زربی . رجوع به عین زربی شود.
عین زربی . [ ع َ ن ِ زَ با ] (اِخ ) شهری است در ثغر روم از نواحی مصیصة. گویند تجدید بنا و آبادی این شهر در حدود سال 190 هَ . ق . به دست ابوس...
عین زربی . [ ع َ ن ِ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به عین زربة که بلده ای است از بلاد الجزیرة، وابوالقاسم حسنون بن محمدبن فرح بن عبداﷲ عین زر...
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۷ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.