عینی
نویسه گردانی:
ʽYNY
عینی . [ ع َ / ع ِ ] (ص نسبی ) منسوب به عین . رجوع به عین شود. || اصیل و خالص و ناب و صاف و صالح . (آنندراج ).اصلی و حقیقی و خالص . || هر چیز که تعلق به ذات و عین گیرد. (ناظم الاطباء). در مقابل ذهنی .
- واجب عینی ؛ چیزی که بر همه ٔ افراد مردم ارتکاب آن فرض و واجب بود و هرگز از آنها ساقط نشود (مانند نماز و روزه و حج ، که اگر دیگری بدان قیام کند از شخص ساقط نشود). برخلاف واجب کفائی که چون یک نفر مرتکب آن شود از دیگران ساقط شود (مانند نماز میت ). (از ناظم الاطباء). رجوع به واجب و واجب عینی و واجب کفائی شود.
- وجوب عینی ؛ واجب عینی بودن . مقابل وجوب کفائی . رجوع به واجب عینی شود.
- وجود عینی ؛ وجود خارجی و ظاهری . در مقابل وجود ذهنی . رجوع به وجود شود.
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
آقا و اینی . [ وُ اَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شورای برادر بزرگ و کوچک ، و توسعاً، مجمع و شورای شاهزادگان .