عیوب
نویسه گردانی:
ʽYWB
عیوب . [ ع َ ] (ع ص ) بسیار عیب کننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عیاب . ذموم . بسیار عیب شمارنده مردم را.
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
عیوب . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَیب . آهوها. عیب ها. نقص ها. رجوع به عیب شود : و کل امری ٔ یخفی علیه عیوبه . (تاریخ بیهقی ص 97).دوصد چندان عیوبت...
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) در لغت به معنی برگشت بسوی خداست و ایوب کسی است که در سرزمین عوص زیست کرد. (کتاب ایوب 101). اولین دفعه این ...
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) نام پدر سلطان صلاح الدین ایوبی مؤسس سلسله ٔ ایوبیان . رجوع به صلاح الدین شود.
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) پسر خواجه ابوبکر است که قاضی سمرقند بود، و خواجه ایوب همچون پدرش جامع فضایل و کمالاتست و شعر نیز میگویند. غزل :می...
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) ابرش بغدادی . یکی از اطبای اوایل مائه ٔ سیم هجری است . از افاضل این طبقه و مهره ٔ این سلسله است . وی معاصر با م...
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) ابن ابی تمیمه کیسان سختیانی بصری (66 - 131 هَ . ق .) از بزرگان و فقهای عصر خود بود. تابعی است و از پرهیزگاران و زه...
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) (994 - 1071 هَ . ق .) ابن احمد خلوتی . شیخ و بزرگ متصوفین بود. اصل وی از بقاع العزیزی در شام است . در این محل تو...
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) ابن زید بن قیس زراره هلالی (متوفی در 84 هَ . ق .). یکی از بلغای روزگار و خطیب معروف زمان خود بود. به او مثل زنن...
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) ابن قاسم الرقی . یکی از نقله و مترجمین از سریانی به عربیست . از جمله ترجمه های او ترجمه ٔ ایساغوجی است . (ابن الن...
ایوب . [ اَی ْ یو ] (اِخ ) (603 - 647 هَ . ق .) ابن محمدبن ابی بکربن ایوب مکنی به ابوالفتوح و ملقب به نجم الدین ، ملک الصالح . از کبار ملوک ا...