اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غار

نویسه گردانی: ḠAR
غار. [ غارر ] (ع ص ) نعت فاعلی از غرر (پیشانی سفید داشتن اسب ) و غرارة (ناآزموده کاری ) و غرور (فریفتن ). || ناچیز و باطل . ج ، غرور. || غافل . || چاه کن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
غار. (ع اِ) سوراخ در کوه . (دهار). دره و شکاف کوه . (برهان ) (دستور اللغة). سوراخ کوه . (مهذب الاسماء). سمج که در کوه باشد. شکاف کوه که به...
غار. (ع اِ) درخت غار. شجرالغار.رند. مابهشتان . دانیمو. برگ بو. سقلیموس ۞ . ذافنی . لوره ۞ . باهشتان . لادرس . سنگ . امیر اوفوسدونس . دهمست . نب...
غار. (اِخ ) نام بلوکی به نزدیکی طهران . ناحیتی به جنوب غربی طهران . در نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی آمده : و طهران و فیروزان از معظم ناحیت غ...
غار. (اِخ ) ولایتی است در عربستان : ملک جهان بگیری از قاف تا به قاف گنج شهان ببخشی از غور تا به غار. منوچهری .کازیمیرسکی گوید غار در این ...
غار. (اِخ ) دهی از دهستان مازول بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور در 12 هزارگزی شمال نیشابور. کوهستانی ، معتدل . دارای 121 تن سکنه ٔ شیعه . آب آن ...
غار. (اِخ ) ابن جبلة. محدّث است . یا آن به زأست . (منتهی الارب ).
این واژه در سنسکریت گاره gârh و به معنی آشیانه، کنام، خانه بوده است و عربی نیست؛ و غار در عربی کهف گفته می شود؛ واژه ی پارسی دَهار نیز با این واژه هما...
غار غم . [ رِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زندان و بندخانه و گور و قبر گناهکاران باشد. (برهان ). زندان . بندخانه . محبس .
غار ژرف . [ رِ ژَ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) کنایه از دنیاست . (مجموعه ٔ مترادفات ص 165).
غار فقیر. [ رِ ف َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان باهوکلات بخش دستیاری شهرستان سراوان در 20هزارگزی خاوری دستیاری ، کنار راه باهوکلات به ...
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.