غارس
نویسه گردانی:
ḠARS
غارس .[ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غرس . رجوع به غرس شود.
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قارس . [ رِ ] (ع ص ) سرمای سخت و فسرده . (منتهی الارب ). سرمای سخت . (آنندراج ). اصبح الیوم الماء قارساً؛ ای جامداً. (ناظم الاطباء). || دیر...
قارس . (معرب ، اِ) کبر است . (فهرست مخزن الادویه ). مصحف «قرسیون » است . (دزی ج 2 ص 326).
قارص . [ رِ ] (ع ص ) شیر زبان گز. || شیر ترش که بر آن شیرهای دیگر دوشند چندانکه ترشی آن زائل گردد: عدا القارص فحزر؛ ای جاوز الی اَن حمض...
قارص . (اِخ ) خُرسه . قرص . شهری است در قفقاز. در 70هزارگزی جنوب غربی الکساندروپول و 200هزارگزی شمال شرقی ارض روم (ارزنة الروم ) و ارتفاع آن...