غاشیه داری . [ ی َ
/ ی ِ ] (حامص مرکب ) اطاعت و فرمانبری
: وان بدر که نام او منیر است
در غاشیه داریش حقیر است .
نظامی .
چون تک ابلق به تمامی رسید
غاشیه داری به نظامی رسید.
نظامی .
احمد حنبل که امام جهان بود و سیصد هزار حدیث حفظ داشت به شاگردی او درآمد و در غاشیه داری سر برهنه کرد. (تذکرة الاولیاء).