غاضی
نویسه گردانی:
ḠAḌY
غاضی .(ع ص ) شتری که درخت غضا خورد. || تاریک وروشن . (از اضداد). (کنزاللغة). رجوع به غاض شود.
واژه های همانند
۵۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
ینگجه قاضی . [ ی ِ گ ِ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برگشلوی بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، واقع در 13/5هزارگزی خاور ارومیه ، با 120 تن سکنه . آ...
کلاته قاضی . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . در دامنه واقع شده و معتدل است . سکنه 132 تن . آب آ...
کلاته قاضی . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
کلاته قاضی . [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
قشلاق قاضی . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرشیو بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 9 هزارگزی جنوب سقز و 4500 گزی شوسه ٔ سقز به بانه . موقع جغرافی...
قاضی یعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم معروف به ابویوسف . رجوع به ابویوسف یعقوب بن ابراهیم شود.
قاضی یقینی . [ ی َ ] (اِخ ) عبداﷲ. اصلش از لاهیجان است و هم در آنجا شهادت یافته . او راست :یک سخن نشنیدم از وی پیش مردم تا بکی هر زمان نق...
قاضی همدان . [ ی ِ هََ م َ ] (اِخ ) قاسم بن حکیم بن کثیر. رجوع به قاسم عرنی شود.
قـاضی القضاة به معنی داورداوران، سرداوران، قاضیقاضیان است. برخی قاضی را تازی شدۀ موبدموبدان میدانند. زیرا موبد، قاضی زرتشتی بوده است (دهخدا؛ مصاحب، ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.