غب
نویسه گردانی:
ḠB
غب . [ غ ُب ب ] (ع ص ، اِ) رونده از دریا چندان که در دشت دوردرآید. || زمین پست . || ایستادنگاه آب . ج ، اغباب . غبوب . (منتهی الارب ). ج ، غبان . (المنجد). || خلیج (در لهجه ٔ یمنی ). (دزی ج 2 ص 199) : الغب ّ موضعٌ یدخل فیه البحر الی البر یتحاماه المراکب . (ص 47 الجماهر). || دریای موج زن که آبش از ساحل بگذرد و بصحرا ریزد.
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
قب . [ ق َب ب ] (ع مص ) خشک شدن گیاه : قب ّ النبت قبّاً (از باب ضرب و نصر)؛ خشک گشت آن گیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بریدن . ...
قب . [ ق ِب ب ] (ع اِ) پیرو. || بزرگ قوم . || استخوان بیرون آمده میان دو سرین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استخوان برآمده از پشت می...
قب . [ ق ُب ب ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَقَب ّ و قَبّاء. باریک میان ها: خیل قب ؛ اسبان باریک و لاغر میان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
قب ء. [ ق َب ْءْ ] (ع مص ) خوردن : قباءالطعام قباءً؛ خورد آن را. || قباء الرجل من الشراب ؛ پر شد شکم از آب و بسیار خورد آن را. (منتهی الارب ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.