اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غبن

نویسه گردانی: ḠBN
غبن . [ غ َ ب َ ] (ع مص ) زیان آوردن بر کسی در بیع. (منتهی الارب ). فریب دادن و غلبه یافتن بر کسی در بیع و شراء. (اقرب الموارد). رجوع به غَبن شود. || فراموش کردن و درگذاشتن و غلط کردن در چیزی . (منتهی الارب ). سستی و فراموشی . (شرح قاموس ): غبن غَبَناً؛ یعنی فراموش کرد او را یا بی خبر شد از او، یا اینکه غلط کرد در او، و غبن رَأیَة، مترجم گوید: اصل غبن رَأیَة، غبن رأی ُ زید است ، پس چون فعل غبن به زید انجام گرفت کلمه ٔ رأی منصوب می شود زیرا آن به معنای غبن رأیه ازباب تفعیل تحویل می گردد. (از شرح قاموس ). و در صراح اللغة آرد: گویند سفّه نفسه ، و غبن رأیه و بطر عیشه ، و الم بطنه ، و وفق امره ، و رشد امره ، اصل چنین بوده : سفهت نفس زید... چون فعل به مرد تحویل گردید مابعد آن یعنی نفس ، به علت وقوع فعل بر آن ، منصوب شد زیرا معنای سَفَّه َ نفسه (به تشدید) را به خود گرفت ... (صراح اللغة). از این رو قول صاحب منتهی الارب که غَبَن را در غلط انداختن معنی کرده ظاهراً اشتباهی است که از همین جا ناشی شده و هرگاه در غلط انداختن خود را، معنی میکرد نزدیک به صواب بود. رجوع به غَبن شود. || سست خرد گردیدن . (منتهی الارب ). || خطا واقع شدن در رأی و تدبیر. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || کمی فطنت و ذکا، و ضعف رأی . (اقرب الموارد) (زوزنی ). || نهان داشتن طعام برای روز سختی . غَبن . || (اِ) آنچه از کناره ٔ لباس بریده و می اندازند. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
غبن . [ غ َ ] (ع مص ) زیان آوردن بر کسی در بیع. (منتهی الارب ). زیان آوردن بر کسی در بیع و شراء.(کشاف اصطلاحات الفنون ). زیان آوردن بر کسی...
غبن . [ غ ُ ] (ع اِمص ) سرخوردگی . واخوردگی و اندوه .
اختیار فسخ معامله یا عَقد در صورتی که یکی از طرفین معامله و عقد دچار ضرر و مغبون شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
غبن یسیر. [ غ َ ن ِ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به غبن الیسیر شود.
غبن آمدن . [ غ َ م َ دَ ] (مص مرکب ) دریغ آمدن : غبنم آمد که اژدهای سپهرتهمت کینه برنهاد به مهر.نظامی .
غبن اندک . [ غ َ ن ِ اَ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غبن الیسیر. رجوع به غبن یسیر شود.
غبن فاحش . [ غ َ ن ِ ح ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به غبن الفاحش شود.
غبن کشیدن . [ غ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) زیان کشيدن . زیان بردن . ضرر بردن : قلم بگیر و فزونی مجوی و غبن مکش اگر به حکمت و علم اندر اهل...
غبن خوردن . [ غ َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) افسوس خوردن . فسوس خوردن . حسرت بردن : چون فلک با تو نسازد با دگر کس گو مسازگر خوری غبنی از ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.