اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غت

نویسه گردانی: ḠT
غت . [ غ ُ / غ َ ] (ص ) احمق . ابله . (برهان قاطع) (فرهنگ اوبهی ). جاهل و نادان . (برهان قاطع). گول . (آنندراج ) (انجمن آرا) :
هست با فضل شیخ بواسحاق
تیر گردون ز راه دانش غت .
شمس فخری (از آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ شعوری ).
|| کسی که خودرا کسی می داند و زود از جا درمیرود. (فرهنگ نظام ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
غت . [ غ َت ت ] (ع مص ) رنجانیدن کسی را در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ): غته بالامر غتّاً. (منتهی الارب ). || غت در آب ؛ غوطه دادن کسی ...
غت-م . [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اغتم . (منتهی الارب ).
غط. [ غ َطط ] (ع مص ) غط نائم ؛ خرخر نمودن در خواب . همچنین است غط مذبوح و مخنوق . (از منتهی الارب ). غط النائم و المذبوح و المخنوق غطاً و غط...
قت . [ ق َت ت ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): قت ّ خشب ؛ برید آن را.(از ناظم الاطباء). قت ّ ثوب ؛ برید آن را. (از اقرب الموارد). ...
قت . [ ق َت ت ] (ع اِ)یونجه . (ناظم الاطباء). اسپست تر یا اسپست خشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فصفصه و بقولی خشک آن . (از ا...
قط. [ ق َطط ] (ع مص ) گران گردیدن نرخ . گویند: قَطَّ السعر قطاً و قُطوطاً، قُطَّ السعر (به طور مجهول ). (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بریدن...
قط. [ ق َطْ طُ ] (ع ق ) هرگز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): مارأیته قَطﱡ؛ ندیدم او را هرگز. (منتهی الارب ). اصل این کلمه قطط است ، طاء نخست ...
قط. [ ق َطط / ق َ ] (ع اِ صوت ) بانگ سنگخوار. و گاه تخفیف دهند. (منتهی الارب ). || (مص ) خواندن سنگخواره را با قطقط گفتن . (اقرب الموارد).
قط. [ ق َطط ] (اِخ ) شهری است به فلسطین میان رمله و بیت المقدس . (معجم البلدان ).
قط. [ ق ِطط ] (ع اِ) نصیب . (اقرب الموارد). بهره . (منتهی الارب ) : و قالوا ربنا عجل لنا قِطَّنا قبل یوم الحساب . (قرآن 16/38). || چک . (منت...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.