غثاء
نویسه گردانی:
ḠṮAʼ
غثاء. [ غ ُث ْ ثا ] (ع اِ) به معانی غُثاء است .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غُثاء شود.
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
غثاء. [ غ ُ ] (ع اِ) غُثّاء. آب آورد. کفک . || تباه و پوسیده از برگ درخت به کفک سیل آلوده و خراب شده . ج ، اَغثاء. (منتهی الارب ) (آنندراج...
قثاء. [ ق ِ / ق ُث ْ ثا ] (ع اِ) خیارتره که خیار دراز باشد. || خیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم عربی خیار زه است که خیار دراز و خیار چن...
قثاء. [ ق َث ْثا ] (ع ص ) خداوند خیار. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قصاء. [ ق َ ] (ع مص ) قَصْو. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قصو شود. || (اِ) پیشگاه فراخ سرای . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع...
قساء. [ ق َ ] (ع مص ) قسا. سخت شدن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). رجوع به قسا و قساءة و قساوة شود.
قساء. [ ق ُ ] (اِخ ) نام کوهی است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قساء. [ ق ُ ] (اِخ ) نام جائی است . (معجم البلدان ).
قساء. [ ق ِ ] (اِخ ) (ذو...)جائی است نزدیک ذات العشر و از منازل حاجیان بصره است و بین ماویه و ینسوعة واقع شده . (معجم البلدان ).
غسا. [ غ َ ] (ع اِ) غوره ٔ خرما؛ یعنی خرمای نارسیده ، آن را به عربی بَلَح خوانند. (از برهان قاطع) (آنندراج ). در فرهنگهای عربی ، غساة به معن...
قثا. [ ق َ ] (ع مص ) خوردن چیزی را که وقت خائیدن آواز باشد آن را. (منتهی الارب ).