اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غرد

نویسه گردانی: ḠRD
غرد. [ غ َ ] (ع اِ) خانه ٔ نئین و خانه ٔ مسقف به چوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) ۞ . خانه ٔ تابستانی . (برهان قاطع) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ اسدی ) (اوبهی ). لیکن خان غرد تمام بدین معنی است . (فرهنگ رشیدی ) :
بسا خان کاشانه و خان غرد ۞
بدو اندرون ۞ شادی و نوش خورد.

ابوشکور بلخی (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ).


این بیت شاهد بادغرد نیز آمده و در اینجا به جای بادغرد، خان غرد، و البته یکی مصحف است .
این طاق و رواق وصفه و غرد
سودی نکند به زاری و درد.

استاد لطیفی (از فرهنگ شعوری ).


خُص ّ. بیت من شجر او قصب ، سمی خصاً لما فیه من الخصاص و هی التفاریج الضیقة. (اقرب الموارد). بادغرد. پچکم . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بجکم . بجگم . خم .زیرزمین . سرداب .
- ترکیب ها:
- بادغر . بادغرد. رجوع به بادغر، بادغرد و غر شود.
|| نوعی از سماروغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غَراد. غَرادة. غَردة. غِرد. غِردة. غَرَد. (اقرب الموارد). || (ص ) مرغی که آواز خود را بلند کند و با آن به طرب آورد. غِرد. غِرّید. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
غرد. [ غ َ ] (اِ) نوائی است از موسیقی .
غرد. [ غ َ ] (اِخ ) خانه ای در سرمن رأی مرمتوکل را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یاقوت در معجم البلدان گوید: بنائی است برای متوکل در سرمن را...
غرد. [ غ َ ] (پسوند) (مزید مؤخر) ظاهراً لغتی در گرد پساوند امکنه : باشغرد. رجوع به غر شود.
غرد. [ غ َ رَ ] (ع مص ) بلند کردن طائر آواز را، و طرب انگیز نمودن و در حلق بگردانیدن .(منتهی الارب ) (آنندراج ). آواز گردانیدن به نغمات سرود و...
غرد. [ غ َ رِ ] (ع ص ) مرغ بلند و خوش آواز. (از منتهی الارب ) (المنجد). هر آوازخوان خوش صوت . (از معجم البلدان ). غِرد. غِرّید. (منتهی الارب ) ...
غرد. [ غ َ رِ ] (اِخ ) کوهی است میان ضریه و ربذه در کنار جریب اقصی که متعلق به بنی محارب و فزارة است ، و گفته اند در کنار ذی حسن در اطراف ...
غرد. [ غ ِ ] (ع ص ) مرغ بلند و خوش آواز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرغی که آواز خود را بلند کند و با آن به طرب آورد. (از اقرب الموارد). غَر...
خان غرد. [ غ َ ] (اِ مرکب ) خانه ٔ تابستانی راگویند ۞ . (شرفنامه ٔ منیری )(برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : بسا خان و کاشانه و خان غردبدو...
قرد. [ ق َ رَ ] (ع اِ) پشم برهم چسبیده و نمدشده بر ستور. || بهترین پشم گوسفند و شتر. || شاخ خرمای برگ دورکرده . || چیزی است چسبیده بر ...
قرد. [ ق َ ] (معرب ، اِ) گردن . معرب است . || (ص ) کوتاه بالا. (از منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.