اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غرد

نویسه گردانی: ḠRD
غرد. [ غ َ رِ ] (ع ص ) مرغ بلند و خوش آواز. (از منتهی الارب ) (المنجد). هر آوازخوان خوش صوت . (از معجم البلدان ). غِرد. غِرّید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). غَرد. (اقرب الموارد). مُغَرِّد. (المنجد). || آنکه آواز میخواند (شتربان ). (از دزی ج 2 ص 206). || صوت غرد کذلک . (منتهی الارب ). || (اِ) نوعی از پای افزار و کفش باشد که از گیاه و علف سازند. (برهان قاطع) ۞ . در فرهنگهای عربی این معنی دیده نشد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
قرد. [ ق ُ ] (ع اِ) کنه . (منتهی الارب ).
قرد. [ ق ِ ] (ع اِ) کپی . ج ، اقراد، قُرود، قِرَد، قِرَدة. (منتهی الارب ).
قرد. [ ق ِ رَ ] (ع اِ) ج ِ قِرْد. (منتهی الارب ). رجوع به قِرْد شود.
قرد. [ ق َ ] (ع مص ) فراهم آوردن وگرد کردن . گویند: قرد فی السقاء؛ گرد کرد در مشک روغن یا شیر را. || ورزیدن . (منتهی الارب ).
قرد. [ ق َ رَ ] (ع مص ) پیچان گردیدن . گویند: قرد الشَعر قرداً؛ پیچان گردید موی . || بسیارکنه گردیدن . گویند: قرد الادیم ؛ بسیارکنه گردید پوست ...
قرد. [ ق َ رِ ] (ع ص ) ابر درهم آمده ٔ برهم نشسته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || فرس قردالحضیل ؛ اسب استوارپی . (اقرب الموارد). || بعیر...
قرد. [ ق َ رَ ] (اِخ ) (ذو...) موضعی است نزدیک مدینه . (منتهی الارب ).
غزوه ٔ ذی قرد. [ غ َزْ وَ ی ِ ق َ رَ ] (اِخ ) یا غزوه ٔ غابة. این غزوه در ربیعالاول سال ششم هجرت واقع شد. عیینةبن حصن فزاری با گروهی از سوارا...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.