غرقی
نویسه گردانی:
ḠRQY
غرقی . [ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب است به غرق که قریه ای است در سه فرسخی مرو. (از انساب سمعانی ).
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
غرقی . [ غ َ قا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غریق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غریق شود: ارث غرقی و مهدوم علیهم ؛ غرق شدگان و مهدوم علیهم ا...
غرقی . [ غ َ ] (اِ) زحمتی که در نگاهداری خرمن از آفت سیل متحمل میشوند. (ناظم الاطباء). || به معنی دخول به اصطلاح لوطیان است ، یکی از آن...
غرقی .[ غ َ ] (اِخ ) مولانا. از جمله ٔ شعرای سلطان یعقوب خان (معاصر امیر علیشیر نوائی ) است و در بحر نظم غرق است ، و فضلی غیر از این ندارد، و...
غرقی ٔ. [ غ ِ ق ِءْ ] (ع اِ)پوست تنک چسبیده به سپیدی خایه ٔ مرغ ، یا سپیدی آن که بخورند. (منتهی الارب ). قشری است که به سفیده ٔ تخم مرغ ...
قرقی . [ ] (اِ) نوعی از کلاه که در سوالف زمان مخصوص پادشاهان بوده ، و در این زمان از ملبوسات عوام است . (بهار عجم ) (آنندراج ).
قرقی . [ ق ِ ] (ترکی ، اِ) پرنده ای است شکاری . قِرغوی . باز. بازی .
قرقی . [ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان شاندیز بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهد در 20 هزارگزی شمال خاوری طرقبه . موقع جغرافیایی آن دامنه و معتدل است . ...
قرقی . [ ق ُ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد در 13 هزارگزی شمال خاوری مشهد کنار جاده ٔ عمومی مشهد به شیرشتر واقع است . ...