اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غرة

نویسه گردانی: ḠR
غرة. [ غ ِرْ رَ ] ۞ (ع مص ) فریفتن . بیهوده امیدوار کردن کسی را. (منتهی الارب ). گول زدن . حریص کردن به باطل . (از اقرب الموارد). غَرّ.غرور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَرّ شود. || در «لطائف » غره به فتح اول و تشدیددوم به معنی فریفته شدن و به کسر اول و تشدید دوم به معنی فریفتگی و غافلی آمده است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فریفته شدن . غافل شدن . || با دهانه ٔتیغ با کسی کاری کردن که شبیه قتل و ذبح باشد. غَرّ. (از اقرب الموارد). || ریختن آب . صب . غرة در مشک آب ، آن است که آن را در آب گذارند و با دست آب را به درون آن وارد کنند و به این کار مداومت کنند تا پر شود. غَرّ. غرور. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) ناآزمودگی کار. غفلت . بی خبری . یقال : کان ذلک فی غِرَّتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، غِرَر. (اقرب الموارد). || (ص ) فریفته . گول خورده . هزاک . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). مغرور :
به ملک ترک چرا غره اید یاد کنید
جلال و دولت محمود زاولستان را.

ناصرخسرو.


ای شده مشغول به کارجهان
غره چرائی به جهان جهان .

ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 316).


ای به دیدار فتنه چون طاووس
وی به گفتار غره چون کفتار.

سنائی .


غره به ملکی که وفائیش نیست
زنده به عمری که بقائیش نیست .

نظامی .


ای مدعی زاهدغره به دعوت خود
گر سر عشق خواهی دعوی ز سر به در کن .

عطار.


درآمد دوش گفت ای غره ٔ خود
دلت غمگین و نفست شادمانه ست .

عطار.


همچو کفتاری که میگیرندش او
غره ٔ آن گفت کاین کفتار کو؟

مولوی (مثنوی ).


در فسون نفس کم شو غره ای
کآفتاب حق نپوشد ذره ای .

مولوی (مثنوی چ کلاله خاور ص 358).


و به آواز خوش کودکان غره نباید بود. (گلستان سعدی ).
عمر برف است و آفتاب تموز
اندکی مانده خواجه غره هنوز.

سعدی (گلستان ).


|| مغرور. گستاخ . خودبین . متکبر. بانخوت . (ناظم الاطباء).
ترکیب ها:
- غره بودن . غره ساختن . غره شدن . غره کردن . غره گردیدن . غره گشتن . رجوع به هریک از ترکیبات مذکور شود.
|| مؤنث غِرّ. رجوع به غر شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
قره گیله . [ ق َ رَ ل َ / ل ِ ] (از ترکی ، اِ مرکب ) گونه ای است از درخت ولیک . ولیک در جنگلهای شمال و بجنورد به طور وحشی میروید، و پنج گونه ٔ...
قره گنای . [ ق َ رَگ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 42 هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 38 هزارگزی جنو...
قره گنبد. [ ق َ رَ گُم ْ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 34 هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 52 هزارگ...
قره نساء. [ ق َ رَ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه واقع در 26 هزارگزی جنوب خاوری هشتیان و 2500 گزی جنوب راه ...
قره نوکر. [ ق َ رَ ن َ / نُو ک َ ] (از ترکی ، اِ مرکب ) نوکر سیاه . غلام سیاه ، و در تداول امروز کنایه ازکسی است که در مقام نوکری به هر کار پ...
قره ملهم . [ ق َ رَ م َ هََ ] (اِخ ) دهی از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر واقع در 60 هزارگزی شمال خاوری خیاو و 5 هزارگزی شوسه ٔ گر...
قره محمد. [ ق َ رَ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان تبادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در 7 هزارگزی شمال مشهد و متصل به کشف رود واقع است...
قره ماخر.[ ق َ رَ خ ِ ] (اِخ ) دهی از بخش اترک شهرستان گنبدقابوس که در 20000 گزی جنوب خاوری داشلی برون نزدیک راه فرعی گنبد به داشلی برون ...
قره مسجد. [ ق َ رَ م َ ج ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان آغمیون بخش مرکزی شهرستان سراب واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری سراب و 8 هزارگزی شوسه ٔ اردب...
قره مصلی . [ ق َ رَ م ُ ص َل ْ لا ] (اِخ ) دهی از دهستان سملقان بخش مانه ٔشهرستان بجنورد واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری مانه و سر راه شوسه ٔ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.