اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غرة

نویسه گردانی: ḠR
غرة. [ غ ُرْ رَ ] (ع اِ) ج ، غُرَر. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(اقرب الموارد). سپیدی پیشانی است بزرگتر از درمی . وَضَح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). صاحب صبح الاعشی گوید (ج 2 ص 19) غرة، سفیدی پیشانی اسب را گویند که بزرگتر از درهم باشد، و اول رتبه ٔ غره را نجم نامند و آنچه کشیده شود و باریک گردد و از پیشانی تجاوز نکند آن را اغر عصفوری گویند و آنچه خیشوم او را بپوشاند و به لبش نرسد اغر شمراخی نامیده می شود. وهرگاه پیشانی وی را فراگیرد، و به چشمانش نرسد، آن را اشدخ نامند، و هرگاه تمام روی وی را فراگیرد ولی دیدگانش سیاه باشد مبرقع نامیده می شود، و اگر از دیدگانش نیز تجاوز کند و پلکهایش هم سفید باشد مُعزَب نامیده شود، و هرگاه به طرف راست و چپ رخسار برسد لطیم ایمن یا ایسر نامیده شود. - انتهی . || سفیدی پیشانی : همت بأس او به غره ٔ سجاحت آراسته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 هَ . ق . ص 362). ابوالحارث احمدبن محمد غره ٔ دولت و جمال جمله و طراز حله ٔ ایشان بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 276).
- غره ٔ سلطنت روزافزون ؛ یعنی بانی این سلطنت که پیوسته درتزاید است (!). (ناظم الاطباء).
- غره ٔ ناصیه ٔ سلطنت ؛ یکی از القاب شاهزادگان (!). (ناظم الاطباء).
|| پیشانی :
بحری که عبد کرد بر اعدا به پشت ابر
از غره اش درخش و ز غرشت تندرش .

خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 230).


|| برده . کنیزک ، و فی الحدیث : قضی رسول اﷲ (ص ) فی الجنین بغرة فکانه عبر عن الجسم کله بالغرة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غرة از عبید آن است که قیمت آن نصف عشر دیه باشد. (از تعریفات ). || دل . قلب . || پیکر ماه . || ماه نو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طلعت هلال . (اقرب الموارد). || سپیدی دندان و آب آن . || برگزیده ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بهتر ازهر چیز. (غیاث اللغات ). || شریف و مهتر هر قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سید قوم . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). سردار قوم . (از غیاث اللغات ذیل غرر). || اول هر چیز. (از مهذب الاسماء). اول هر چیز و معظم آن . (اقرب الموارد) : هم در حدائث سن و غره ٔ عمر، جان با حداث شحنه ٔ عشق داد. (سندبادنامه ص 150).
چادر و سربند پوشید و نقاب
مرد شهوانی و در غره ٔ شباب .

مولوی (مثنوی ).


|| کل شی ٔ ترفع قیمته فهو غرة؛ هر چیزی که بهای آن گران شود. (اقرب الموارد). || شب اول ماه . ج ،غُرَر: غرر الشهر؛ سه شب از اول ماه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اول روز ماه را که غره گویند. بر وجه استعاره از بیاض پیشانی مأخوذ است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یقال : کتبت غرة کذا؛ نوشتم در اول ماه . (مهذب الاسماء) :
خزیده در شجر کام فصل فروردین
دمیده از سحر شام غره ٔشوال .

ظهوری (از آنندراج ).


روز اول ماه . مقابل سلخ . هِل ّ. اول . مستهل . سر. سر ماه . مارمِه (در مازندران ).مادرمه (مازندران ). ماه سر (در مازندران ). برآمد. ابن البراء : غره ٔ محرم به کوشک دشت لنگان فرودآمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 513). غره ٔ ماه شعبان به کوشک کهن محمودی بازآمد به شهر. (تاریخ بیهقی ص 416). غره ٔ ماه رجب مهمانی بود. (تاریخ بیهقی ص 366).
می نوش که بعد از من و تو ماه بسی
از سلخ به غره آید از غره به سلخ .

خیام .


|| روی مرد. (منتهی الارب ). رخساره :
آرایش او به رنگ و بوی خوش
افشاندن جعد و شستن غره .

ناصرخسرو.


شعله ٔ برق و روز نو غرتش از مبارکی
قله ٔ برف و صبحدم شیبتش از معطری .

خاقانی .


و سیمای صیانت و سداد در ناصیه ٔ تو پیداست و آثار مردمی و مروت در غره ٔ تو ظاهر و لایح . (سندبادنامه ص 302). آثار کیاست از ناصیه ٔ او لامح و انوار فراست در غره ٔ او لایح . (سندبادنامه ص 250).
گر شمع نباشد شب دلسوختگان را
روشن کند این غره ٔ غرا که تو داری .

سعدی (طیبات ).


|| هرچه از روشنایی بر تو ظاهر شود، یا صبح غره ٔ آن ظاهر شده . (منتهی الارب ). کل ما بدا لک من ضوء او صبح فقد بدت غرته . (اقرب الموارد). روشنی . (فرهنگ شاهنامه ٔ شفق ) : زاهد آن روز از غره ٔ صباح تا طره ٔ رواح اشک حسرت میبارید. (سندبادنامه ص 230). سبع شداد از آن اصفهان سَبُعی و ربع شداد از وی ربعی ... غره ٔ طلعت او چشم روی زمین ، و زینت رتبت او و هذا البلد الامین . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ) چون غره ٔ صبح از افق مشرق پیدا شدبه حدود بوزجان رسیده بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 هَ . ق . ص 180). || سرعت بالیدگی انگور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرعت روییدن و بالا رفتن شاخه های انگور. سرعة بسوق الکرم . (از اقرب الموارد). || اورمزد: غره ٔ تیر؛ اورمزد تیر. رجوع به اورمزد شود. || در لغت و شرع دیه ٔ جنین را گویند و آن عبارت از پانصد درهم حقیقی یا حکمی باشد چنانکه اگر دیه ٔ جنین اسب یا کنیز یا غلام هم که باشد مقدار همان پانصد درهم است . و چون اول مقادیر دیات است . آن را غره نام نهاده اند، زیرا آغاز و اول هرچیز را غره نامند، چنانکه اول ماه را هم غره گویند.و غره نزد شافعی ششصد درهم است . فقها می گویند کسی که بر شکم زنی به نحوی زند که سقط جنین کند دیه ٔ آن جنین بر عاقله ٔ زننده است خواه جنین مذکر یا مؤنث باشد. چنین است در بیرجندی و جامع الرموز در کتاب دیات . (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 1091). محقق در کتاب شرایع گوید: دیه ٔ جنین مسلمان حر صد دینار است در صورتی که کامل باشد و روح بدان درنیاید پسر باشد یا دختر،و هرگاه ذمی باشد عشر دیه ٔ پدرش ، و به روایتی عشر دیه ٔ مادرش است ولی اولی مورد عمل قرار میگیرد. اما مملوک عشر قیمت مادر مملوکه اش است . و هرگاه روح در وی آید دیه ٔ کامله برای پسر و نصف آن برای دختر است . واگر خلقت جنین کامل نباشد در آن دو قول گفته اند: یکی غره است که شیخ در مبسوط آن را آورده و اشهر توزیعدیه به مراتب نقل است ، اگر استخوان در آن باشد هشتاد دینار، مضغه باشد شصت دینار علقه چهل دینار، نطفه بیست دینار به شرط القاء در رحم است . (از کتاب شرایعص 345). و در همین صفحه از کتاب مذکور دیه ٔ جنین به تفصیل آمده است . رجوع به ترجمه النهایة ص 530 و نیز رجوع به دیه شود. || ذوالغرة. رجوع به ذوالغرة شود. || (مص ) غره دار گردیدن و سپید گشتن روی . (منتهی الارب ). غره دار و زیبا گردیدن روی . غَرَر. غرارة. || سفید شدن چیزی . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه
طاعون سیاه یا مرگ سیاه یک اپیدمی طاعون خیارکی است که کل اروپا را در سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۰ میلادی دربرگرفت. این اولین همه‌گیری بزرگ اروپا نیست، ولی تنها اول...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.