اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غریبی

نویسه گردانی: ḠRYBY
غریبی . [ غ َ ] (حامص ) دوری از خان و مان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بیگانگی و غربت . عدم آشنایی . (ناظم الاطباء) :
کسی را در غریبی دل شکیباست
که در خانه نباشد کار او راست .

(ویس و رامین ).


غریبی دشمن صعب است کز تو
نخواهد جز زمین و شهر و مسکن .

ناصرخسرو.


وعده کرده ست بدان شهرغریبیت بسی
جامه و نعمت کآن خلق ندیده ست به خواب .

ناصرخسرو.


کس را مباد عشق و غریبی و بی زری .

عمعق بخارائی .


غریبی بود عذرخواهی بزرگ .

نظامی .


گفت اطفال منند این اولیا
در غریبی فرد از کار و کیا.

مولوی .


در غریبی بس توان گفتن گزاف .

مولوی .


گر به غریبی رود از ملک خویش
محنت و سختی نبرد پینه دوز.

سعدی (گلستان ).


غم غریبی و غربت چو برنمی تابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم .

حافظ.


- امثال :
غریبی بود عذرخواهی بزرگ .

نظامی (از امثال و حکم دهخدا).


غریبی خاک دامن گیر دارد .

؟ (امثال و حکم دهخدا).


|| بینوایی و گدایی و افلاس . (ناظم الاطباء). || فروتنی . (ناظم الاطباء). || (اِ) قماشی است بسیار نفیس . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || (ص ) به معنی غریب . (لسان العرب از ذیل اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
قریبی . [ ق َبی ی ] (اِخ ) حبیب بن ابی قریبه معلم . از محدثان است . وی از عطاء و ابن سیرین روایت کند و از او حمادان و یزیدبن زریع و جز ایشان ...
قریبی . [ ق ُ رَ بی ی ] (اِخ ) علی بن عاصم ، مکنی به ابوالحسن ، مولی قریبة، دختر محمدبن ابوبکر. از مردم واسط و از محدثان است . وی از محمدبن ...
قریبی . [ ق ُ رَ ](اِخ ) حسن بن علی . رجوع به قرینی (حسن بن علی ) شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.