غزالی
نویسه گردانی:
ḠZʼLY
غزالی . [ غ َزْ زا ] (اِخ ) مغربی (496-555 هَ . ق .). علی بن معصوم بن ابی ذر،مکنی به ابوالحسن . از مردم مغرب و از علمای شافعی مذهب بود. او در «اسفراین » درگذشت . این قول زبیدی در مقدمه ٔ شرح احیاء العلوم ص 19 بود. در طبقات الشافعیة اولاً لفظ غزالی نیامده و ثانیاً تولد را 489 هَ . ق .نوشته است ، اما در سال وفات قول صاحب طبقات با نوشته ٔ زبیدی مطابق است و چنین است : «علی بن معصوم بن ابی ذر المغربی ابوالحسن من اهل المغرب ، قال ابن السمعانی امام فاضل عالم بالمذهب ولد سنة تسع و ثمانین و اربعمائة (489) و مات باسفراین فی شعبان سنة خمس و خمسین و خمسمائة». (555 هَ . ق .). (از غزالی نامه ص 295).
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
غزالی . [ غ َ ] (اِخ ) چلبی . (متوفی به سال 1437 م .) شاعری عثمانی و نامش محمد بود. در بروسا به دنیا آمد و در مکه درگذشت . در «بسفر» مسجدی و ...
غزالی . [ غ َ ] (اِخ ) لوکری . علی بن محمد غزالی ۞ لوکری ، مکنی به ابوالحسن . رجوع به ابوالحسن شود.
غزالی . [ غ َ ] ۞ (اِخ ) مروزی . عوفی در لباب الالباب (چ 1335 ص 362 او را جزو شعرای آل سلجوق (خراسان ) به شمار آورده ، گوید: آنکه به دام ل...
غزالی . [ غ َ ] ۞ (اِخ ) مشهدی . صاحب مجمع الفصحاء آرد: او ازمشاهیر شعرای زمان شاه طهماسب صفوی بوده است . کلیاتش هفتاد هزار بیت است و مثنو...
غزالی . [ غ َ ] (اِخ ) هراتی ۞ . از شعرای هرات اواخر قرن دهم هجرت و با غزالی مشهدی معاصر بود، به هندوستان سفر کرد. او و شاعر مذکور با یکدیگ...
غزالی زاده . [ غ َزْ زا دَ ] (اِخ ) عبدالرحمن . او راست : تعلیقه بر کتاب «اصطلاح الوقایة فی الفروع » و تعلیقه بر حاشیه ٔ سیدشریف بر «تجرید الکلا...
غزالی زاده . [ غ َزْ زا دَ ] (اِخ ) متوفی به سال 977 هَ . ق .) مولانا عبداﷲ افندی . از دانشمندان عثمانی و از نسل حجةالاسلام امام غزالی است . ا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
علی غزالی . [ ع َ ی ِ غ َ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی . مشهور به ابن قصیبة. او راست : 1- استعطاف المراحم و استسعاف المکارم ، که در سال 878 هَ . ق ....
علی غزالی . [ ع َ ی ِ غ َ ] (اِخ ) ابن محمدغزالی لوکری . مکنی به ابوالحسن . شاعر عهد سامانیان . رجوع به ابوالحسن علی بن محمد... شود.