اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غزنه

نویسه گردانی: ḠZNH
غزنه . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) ۞ جای گشاده ترین و پاکیزه ترین از بلادها. (منتهی الارب ) (آنندراج ). همان غزنین است . (از برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (جهانگیری ). شهر بزرگی است در اوایل هند از سوی خراسان . (از وفیات الاعیان ج 2 ص 57).شهری است در افغانستان کنونی . یاقوت گوید: غزنه تلفظ عامه است و صحیح نزد علما غزنین است و آن را تعریب کنند و جزنة گویند و مجموع بلاد آن را زابلستان نامند، و غزنه قصبه ٔ (کرسی ) آن است . (از معجم البلدان ). لغة این نامها گزنه . گنزک . گنجه (یعنی محل گنج و ذخایر). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). غزنه در جنوب غرجستان قرار دارد و منسوب آن غزنوی است . غزنین . غزنی . غزنو. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) (غیاث اللغات ). رجوع به غزنین شود : بوسهل حمدوی ... صاحب دیوان حضرت غزنه ... بوده . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 397).پس از وفات سلطان محمود... سهم صاحب دیوانی غزنه بدو داده آمد. (تاریخ بیهقی ). و با حصول ارادت و شمول سعادت روی به غزنه نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272هَ . ق . ص 337). از اقاصی اقطار اصناف تجار روی به غزنه آوردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 419). از غزنه بیرون آمد [سلطان ]، و آوازه ٔ قصد جای دیگر و عزم مقصدی غیر آن برآورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 424). رجوع به فهرست اعلام الجماهر بیرونی و فهرست مزدیسنا و فهرست لباب الالباب و فهرست سبک شناسی بهار ج 2 و فهرست تاریخ مغول و فهرست تاریخ گزیده چ لیدن و فهرست تتمه ٔ صوان الحکمة و تاریخ الحکماء قفطی ص 404 و حدائق السحر چ عباس اقبال ص 114 و 118 و یشتها ج 1 ص 285 و 203 و ج 2 ص 246 و تاریخ ادبیات ادوارد برون ج 3 ص 112 و 411 و عیون الانباء ج 2 ص 21 و تاریخ بخارای نرشخی ص 116 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
غضنة. [ غ َ ن َ / غ َ ض َ ن َ ] (ع اِ) سبوسه ٔ پوست بدن . (ناظم الاطباء). پوست نازکی که بر روی پوست بدن آبله زده ظاهر شود، یقال للمجدور اذا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.