غسل دادن . [ غ ُ دَ ] (مص مرکب ) شستن مرده مطابق حکم شرع . این ترکیب را بیشتر در باره ٔ میت استعمال کنند. (از آنندراج ذیل غسل )
: گر رسیدی دست غسلش زآب حیوان دادمی
بلکه چون اسکندرش تابوت زر فرمودمی .
خاقانی .
گوئی جنابتش بود از لعبتان دیده
کو را به حوض ماهی دادند غسل دیگر.
خاقانی .
غسل دادندش از گلاب و عبیر
تازه کردند کسوتی چوحریر.
امیرخسرو (از آنندراج )
چو سازد کسی کشته از تاب خود
روانش دهد غسل در آب خود.
میرزا مقیم جوهری در تعریف شمشیر. (از آنندراج ).