اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غضبان

نویسه گردانی: ḠḌBAN
غضبان . [ غ َ ] (اِخ ) الیاس افندی . او راست : کتاب تاریخ طبیعی انسان که از نشوء و ترقی انسان از آغاز آفرینش بحث میکند و این کتاب از زبان فرانسوی به عربی ترجمه شده است . دیگر از تألیفات او «قانون الزواج » است . (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1418).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
غضبان . [ غ َ ] (ع ص ) خشمناک . ج ، غضاب ، غَضبی ̍، غَضابی ̍، غُضابی ̍. (منتهی الارب ). صفت مشبهه از غضب به معنی قهرناک و خشمناک . (غیاث اللغ...
غضبان . [ غ َ ] (اِ) سنگی را گویند که در منجنیق گذارند، و به جانب خصم اندازند. (برهان قاطع). سنگی که از منجنیق به سوی قلعه ٔ خصم اندازند. ...
غضبان . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شاه ولی بخش مرکزی شهرستان شوشتر، که در 24هزارگزی شمال باختری شوشتر و 12هزارگزی جنوب باختری شوسه...
غضبان . [ غ َ ] (اِخ ) نام محلی ده خسروآباد مهران است . رجوع خسروآباد شود.
غضبان . [ غ َ ] (اِخ ) کوهی است به شام . (منتهی الارب ). کوهی است در اطراف شام که مکان اصحاب کهف میان آن و ایله قرار دارد، و به قول ا...
غضبان .[ غ َ ] (اِخ ) قصری است در بیرون بصره ، و شاید منسوب به غضبان بن قبعثری بکری باشد. (از معجم البلدان ).
غضبان . [ غ َ ] (اِخ ) نام اسب خیبری بن حصین کلبی . (از منتهی الارب ) (تاج العروس ).
غضبان . [ غ َ ] (اِخ ) ابن القبعثری ۞ شیبانی . از بزرگان قوم خود بود و اسب سوار و شجاع و کریم و بخشنده و فصیح و بلیغ بود. ظاهراً وی علیه حکو...
غضبان فلک . [ غ َ ن ِ ف َ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است و او را صاحب التاج هم گویند. (برهان قاطع) (آنندراج ). آف...
قضبان . [ ق ُ ] (ع ا) ج ِ قضیب . (منتهی الارب ). رجوع به قضیب شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.