غف
نویسه گردانی:
ḠF
غف . [ غ َف ف ] (ع اِ) برگ خشک شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگ تری که خشک شود. (از اقرب الموارد). || (مص ) به حیله به دست آوردن . به دست آوردن از راه ملایمت و زبردستی ، مثلاً در مورد جلب توجه نیک کسی استعمال کنند. || گول زدن . فریفتن . || دسیسه کردن . توطئه کردن . اسباب چینی کردن . || منحرف کردن . پرسیدن برای غافلگیر کردن . (دزی ج 2 ص 217).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ابن قف . [ اِ ن ُ ق ُف ف ] (اِخ ) ابوالفرج امین الدولةبن موفق الدین یعقوب بن اسحاق کرکی نصرانی . طبیب و فیلسوف . پدران اودر خدمت ملوک ایوب...
قف و انظر. [ ق ِ وَن ْ ظُ ] (ع اِ مرکب ) آس بری . خیزران بلدی . (یادداشت مؤلف ).