غف
نویسه گردانی:
ḠF
غف . [ غ ُف ف ] (ع اِ) قوت روزگذار. (ناظم الاطباء) در فرهنگها به این معنی غُفَّة آمده است . رجوع به غُفَّة شود.
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
غف . [ غ َ ] (اِ) موی درهم پیچیده و مجعد. (از برهان قاطع). موی مجعد باشد. (فرهنگ اوبهی ). موی جعد باشد. (معیار جمالی شمس فخری ). || هرچیز مح...
غف . [ غ َف ف ] (ع اِ) برگ خشک شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگ تری که خشک شود. (از اقرب الموارد). || (مص ) به حیله به دست آوردن . ب...
قف . [ق ِ ] (علامت اختصاری ) (اصطلاح تجوید) مرکب از دو حرف «ق » و «ف ». «ق » رمز است وقف را و «ف » رمز است کوفی را و یعنی وقف در قرآن نزد ک...
قف . [ق َف ف ] (ع اِ) تره . || (ص ) سبزی خشک . (منتهی الارب ). خشک از سبزیهای گزیده . (اقرب الموارد).
قف . [ ق ُف ف ] (ع اِ) جای برجسته از زمین پست تر از کوه . (معجم البلدان ). زمین بلند. (منتهی الارب ). ما ارتفع من الارض . (اقرب الموارد). سنگه...
قف . [ ق ُف ف ](اِخ ) موضعی است در سرزمین بابل نزدیک باجَوّا و سورا. شبیب بن بحرة اشجعی خارجی که در قتل علی علیه السلام با ابن ملجم دست ...
قف . [ ق ُف ف ] (اِخ ) نام یکی از وادیهای مدینه ، و اصمعی در شعر خود از آن یاد کند. (معجم البلدان ). رودباری است به مدینه . شاعری چیز دیگری ...
قف . [ ق ِ ] (اِ) تنگ . قرابه : چون خر تشنه خیال هر یکی از قف تن فکر را شربت مکی .مولوی .
قف ء. [ ق َف ْءْ ] (ع مص ) برگردیدن و تباه گشتن گیاه از باریدن باران یا خاک آلود کردن توجبه یا باران گیاه را پس چریدن ستور آن را، و این ...
قف انظر. ۞ [ ق ِ اُ ظُ ] (ع اِ مرکب ) اسم آس بری است . (فهرست مخزن الادویة). رجوع به «قف و انظر» شود.