اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غلب

نویسه گردانی: ḠLB
غلب . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) چیره شدن . (منتهی الارب ). غلبه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). در آیه ٔ شریفه ٔ : «و هم من بعد غلبهم سیغلبون ». (قرآن 3/30). غلب ازمصادر مفتوحة العین است مانند طلب ، فراء گوید: محتمل است که آن «غلبه » باشد که هاء آن به جهت اضافه افتاده است . (از منتهی الارب ). || سطبر گردن گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
غلب . [ غ َ ] (ع مص ) چیره شدن . (منتهی الارب )(آنندراج ). غلبه کردن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). به معنی غ...
غلب . [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَغلَب . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج العروس ). ستبرگردنان .(از ترجمان علامه ٔ جرجانی ). رجوع به ا...
غلب . [غ ُ ل ُ ] (اِ) یک پری دهان از آب یا مایعی دیگر، به مقدار یک بار فروبردن آب یا مایعی دیگر: دو غلب آب .
قلب /qalb/ معنی ۱. [جمع: قُلُوب] (زیست‌شناسی) عضو عضلانی صنوبری‌شکل که در جانب چپ سینه بین ریه‌ها قرار گرفته و مانند تلمبه برای رساندن خون به تمام بدن...
قلب . [ ق ُل ْ ل َ ] (ع ص ) حیله ساز ماهر در تقلب . (منتهی الارب ). حیله گر بینا به زیرورو کردن کار: رجل حُوَّل ٌ قُلَّب ٌ و حُولی قلبی و حولی ...
قلب .[ ق ِ ] (ع اِ) پیه خرمابن ، یا بهترین برگ آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قُلب و قَلب شود.
قلب . [ ق ُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ قلیب ، به معنی چاه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قلیب شود.
قلب . [ ق ُ ] (ع اِ) دستیانه و دست برنجن زنان . (منتهی الارب ). دست برنجن زن برنتافته ، و گفته اند آنچه از آن مفتول باشد از یک طاق نه دو طاق...
قلب . [ ق َ ل َ ] (ع اِمص ) برگشتن لب . (اقرب الموارد). برگشتگی لب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قلب . [ ق َ ] (اِخ ) آبی است به حره ٔ بنی سلیم . (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
ناشناس
۱۳۹۰/۰۵/۲۶ Iran
0
0

چرا در ترجمه ی آیات شکست معنی شده در حالی که معنای آن برتری یافتن است.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.