اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غله

نویسه گردانی: ḠLH
غله . [ غ َ ل َ / ل ِ ] (اِمص ) اضطراب و بیقراری . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ). اضطراب . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ جهانگیری ) :
روی دین حق ظهیر آل سلجوق آنکه شد
شیر نر در بیشه از تیر حسامش در غله .
ظهیر فاریابی (از فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ).
|| (از ع ، اِ) مخفف غَلّه ٔ عربی . رجوع به غَلّه شود :
غله هرچه دارید بپرا کنید
ز دینار پیروز گنج آکنید.

فردوسی .


هر آنکس که دارد نهانی غله
وگر گاو و گر گوسفند و گله ...

فردوسی .


فراخی در جهان چندان اثر کرد
که یکدانه غله صد بیشتر کرد.

نظامی .


خیر میخورد و شر نگه میداشت
این غله میدرود و آن میکاشت .

نظامی .


غله چون شود کاسد و کم بها
کند برزگر کار کردن رها.

نظامی .


خلق دیوانند و شهوت سلسله
میکشدشان سوی دکان و غله .

مولوی (مثنوی ).


چون دل ز جان برداشتی رستی ز جنگ و آشتی
آزاد و فارغ گشته ای هم از دکان هم از غله .

دیوان شمس تبریزی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
قله آباد. [ ق ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زاوه بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 18هزارگزی خاور تربت حیدریه و 3هزارگزی جنوب شوسه...
بابل قله سی . [ ب ِ ق ُ ل َ ] (اِخ ) ۞ (برج بابل ) نامی است که در توراة بیک برج آسمانخراشی داده شده که اولاد نوح در وادی سنجار شروع بساخ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.