اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غم کشیدن

نویسه گردانی: ḠM KŠYDN
غم کشیدن . [ غ َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن غم و اندوه . تحمل غم . رجوع به غم شود :
به یک مرد از ایشان ز ما سیصد است
بدین رزمگه غم کشیدن بد است .

فردوسی .


از دولت و سعادت او شادمان نشد
هر دل که از نحوست ایام غم کشید.

امیرمعزی (از آنندراج ).


زین غم چو نمیتوان بریدن
تن دردادم به غم کشیدن .

نظامی .


برنجد نازنین از غم کشیدن
نسازد نازکان را غم چشیدن .

نظامی .


مانده نشدی ز غم کشیدن
وز طعنه ٔ دشمنان شنیدن .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.