غنج
نویسه گردانی:
ḠNJ
غنج . [ غ ُ ن ُ ] (ع اِمص ) کرشمه و ناز. (منتهی الارب ). غُنج . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غُنج شود.
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
غنج پائین . [ غ ُ] (اِخ ) دهی است از دهستان ارسک بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس که در 31هزارگزی جنوب بشرویه و 5هزارگزی خاور شوسه ٔ عمومی بشر...
غنج و دلال . [ غ َ ج ُ دِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ناز و غمزه و عشوه . رجوع به غنج و هم دِلال شود : با خود اندیشیدن که زن مرا هم جمال اس...
قنج . [ ق ُ ] (ص ، اِ) به معنی بیهوده و هرزه باشد. || خر الاغ دم بریده را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ).
قنج . [ ق َ ] (مص ) فراهم فشردن . (برهان ) (آنندراج ).
قنج . [ ق َ ] (از ع ، اِ) ناز و غمزه است که معشوق به عاشق کند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به غنج شود.