اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غنم

نویسه گردانی: ḠNM
غنم . [ غ ُ] (ع مص ) غنیمت یافتن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). غنیمت ، و پیروزی به چیزی بی دسترنج ، یا غُنم در حصول چیزی بی دسترنج آید و بس ،و در غنیمت غیر آن . (منتهی الارب ). ج ، غُنوم . (لسان العرب ). غنیمت و توانگری . توانگری . (مهذب الاسماء). غنیم . غنیمت گرفتن . غنیمت یافتن . رسیدن به غنیمت و فَی ٔ . رسیدن به چیزی بی رنج و مشقت و بلاعوض . || (اِ) زیادت . نَماء. فاضل قیمت . سود. بهره . (از لسان العرب ). || الغُنم بالغرم ؛ یعنی غنیمت در مقابل غرامت است ، و همچنین گویند: الغرم مجبور بالغنم . (از اقرب الموارد). صاحب تاج العروس آرد: در حدیث است : الرهن لمن رهنه له غنمه و علیه غرمه ، و غنم در اینجا بمعنی زیادت و نماء و افزایش قیمت است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن سِلمةبن خزرج . از قحطان . وی جدی جاهلی است از پسران او عبداﷲبن عتیک است . (از اعلام زرکلی چ 1346 هَ . ق . ج 2 ص 76...
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن عثمان ، صحابی است . (از تاج العروس ).
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن فردوس . بطنی از باهله . (از تاج العروس ).
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن قتیبه . بطنی از باهله . (از تاج العروس ).
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن مالک بن کنانة. بطنی است از کنانه . (از تاج العروس ).
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن نجم . بطنی از قحطان . (از تاج العروس ).
غنم . [ غ َ ] (اِخ ) ابن ودیعه . بطنی است از عبدالقیس . (از تاج العروس ).
غنم بنی اسرائیل . [ غ َ ن َ م ُ ب َ اِ] (ع اِ مرکب ) در تداول تازیان به وَبر گفته میشود و آن جانوری است مانند گربه و کوچکتر از آن ، و دم وی...
قنم . [ ق َ ن َ ] (ع مص ) بوی گرفتن است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || تباه گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || تری ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.