اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غور

نویسه گردانی: ḠWR
غور. [ غ َ ] (اِخ ) جایی است پست زمین میان قدس و حوران مسافت سه روزه در عرض دو فرسنگ . (منتهی الارب ). ناحیه ای است در اردن واقع در شام میان بیت المقدس و دمشق ، و آن پستتر از زمین دمشق و بیت المقدس است از این رو غور نامیده شده است . طول آن سه روز راه و عرض آن در حدود یک روز راه است . شامل نهر اردن و شهرها و دهات بسیاری است ، و در انتهای آن «طبریة» و دریاچه ٔ آن است که آب غور را تأمین میکند. مشهورترین بلاد آن پس از طبریة، بیسان است که هوایی گرم و آبی ناگوار دارد و محصول عمده ٔ آن نیشکر است . از دیههای آن «اریحا» شهر جباران است . و در مغرب غور دریاچه ٔ منتنه (بدبو) و در مشرق آن دریاچه ٔ طبریة قرار دارد. (از معجم البلدان ). در اعلام المنجد آمده : «غور فلسطین » که به قول مرجح همان «عربةالغور» است ؛ جایی است که در آن عمروبن عاص لشکر خود را به لشکر شرق اردن رسانید، و این قبل از وقوع جنگ اجنادین بود که بیزنطیان در آن شکست یافتند - انتهی . دمشقی در نخبة الدهر (ص 201) گوید: غور بر سه قسمت تقسیم میشود: غور اعلی و غور اوسط که غور حمقا و اریخا است و غور اسفل ۞ که غور زغر است و در بالای شهر زغر دریاچه ٔ قدس است که از آن آب جاری شود و نهر اردن را بسازد، سپس بگذرد و در دریاچه ٔ طبریة واقع در وسط غور بریزد، سپس از آنجا بیرون شود، از وسط غور بگذرد و در دریاچه ٔ لوط عم واقع در غور اسفل ریزد و از آن بیرون شود. باری رود اردن گویی فلک گردنده ای است از دریاچه ٔ قدس واقع در بالای غور طلوع میکند و در وسط قوس آن دریاچه ٔطبریة است و غروب آن در دریاچه ٔ زغر است - انتهی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
غور /qur/ معنی = غوره فرهنگ فارسی عمید //////////////////////////////////////////////////////////////////////////// نه قعر حلمش دریافت فکرت غواص نه غو...
غؤر. [ غ ُ ئو ] (ع مص ) رجوع به غُؤور شود.
بی غور. [ غ َ / غُو ] (ص مرکب ) (از:بی + غور) بی پایاب . کم عمق و پایاب . || بی اندیشه و بی فکر. (ناظم الاطباء). رجوع به غور شود.
غور شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مبتلی به فتق شدن . (ناظم الاطباء). رجوع به غُر شود.
غور ملح . [ غ َ رُ م َ ل َ ] (اِخ ) آبی است متعلق به بنی عدویه . هیش بن شراحیل مازنی مازن بنی عمروبن تمیم گوید : فان قتلت اخی ، اذ حم ّ مق...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
غور کردن . [ غ َ / غُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوشش تمام کردن و بنهایت چیزی رسیدن . دقت کردن در کاری . به دقت مورد رسیدگی قرار دادن . استقصاء. ت...
غور اردن . [ غ َ رِ اُ دُن ن ] (اِخ ) یا غورالاردن . رجوع به غور (جایی میان قدس و حوران )، نخبة الدهر دمشقی و معجم البلدان شود.
غار و غور. [ غارْ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بمعنی هرج و مرج و آشوب و فتنه باشد. (برهان ). || در تداول عمومی ، صداهایی که از امعا شنیده میش...
غور تهامة. [ غ َ رِ ت ِ م َ ] (اِخ ) رجوع به غَور (زمین نشیب جانب مغرب از تهامة) شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.