اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غوک

نویسه گردانی: ḠWK
غوک . [ غ َ وَ ] (اِ) زمین کنده و عمیق . مبدل گَوَک . (آنندراج ). گودال . رجوع به گو و گوک شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
غوک . (اِ) جانوری است که در آب و زمین نمناک میماند، بعربی ضِفدِع (ضَفدَع ) گویند. (آنندراج ). حیوان کوچکی ذوالحیاتین که وزغ و چغر وچغز نی...
به معنای محلی است که در آن پرنده ای بنام غوک فراوان دیده می شده و نام بخشی در شمال شهرستان آباده است که در استعمال زیاد به درغوک تبدیل شده است
[ دِ ] (اِخ ) محلی از حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان آباده واقع در یک هزارگزی شمال آباده و کنار راه شوسه ٔ شیراز به اصفهان. و به معنای محل پرنده غوک می باشد...
غوک چوب . (اِ مرکب ) دو چوب باشد که کودکان بدان بازی کنند، یکی به مقدار یک وجب ، و دیگری دراز به مقابل یک گز، و آن را در بعضی ولایات دس...
غوک ناک . (ص مرکب ) (از: غوک ، قورباغه + ناک ، پسوند اتصاف ) آنجا که دارای غوک بود. آنجا که قورباغه دارد. دارای غوک . دارای وزغ . باقورباغه :...
غوک جامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) چیزی سبز باشد شبیه به ابریشم که بر روی آب و جوی و حوض بهم رسد. جامه ٔ غوک . (از آنندراج ). چغزلاوه . طُحل...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
جامه ٔ غوک . [ م َ / م ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی باشد سبز شبیه به ابریشم که در روی آب بهم میرسد. (برهان ). گیاهی است سبز که در...
غوک چوب زدن . [ زَ دَ ](مص مرکب ) الک دولک بازی کردن : اِترار؛ غوک چوب زدن کودک . (منتهی الارب ). رجوع به غوک چوب و الک دولک شود.
غوک چوب باختن . [ ت َ] (مص مرکب ) الک دولک بازی کردن : قَلْو؛ غوک چوب باختن . (منتهی الارب ). رجوع به الک دولک و غوک چوب شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.