غیس
نویسه گردانی:
ḠYS
غیس . (ع ص ، اِ) ج ِ غَیساء، بمعنی زلف انبوه . یقال : لمم غیس . (از اقرب الموارد). صاحب منتهی الارب آرد: لمم غیس ؛ زلف انبوه بسیار درهم پیچیده ٔ خوش - انتهی .
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
غیث آباد. [ غ َ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 55 تن شیعه ٔ فارسی زبانند. آب آن از...
غیث آباد. [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رادکان بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که در 79هزارگزی شمال باختری مشهد و 2هزارگزی جنوب راه عمومی مشه...
قیس آباد. [ ق َ ] (اِخ ) مرکز دهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند. آب آن از قنات و محصول آن غلات و زعفران است .راه مالرو دارد. (از فره...
قیس آباد. [ ق َ ] (اِخ ) نام یکی ازدهستانهای بخش خوسف شهرستان بیرجند که از هشتادوهشت آبادی تشکیل شده و جمع نفوس آن بالغ بر 16865 تن میشود...
ثابت قیس . [ ب ِ ق َ ] (اِخ ) النخعی . یکی از اشراف کوفه . او در خلافت عثمان با بزرگان و فصحای کوفه مجامعی بر مخالفت عثمان داشت ازینرو خلیف...
اعشی قیس . [ اَ شا ق َ ] (اِخ ) همان شاعر معروف عرب موسوم به میمون بن قیس است . رجوع به این کلمه شود.
امام قیس . [ اِ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گندمان بخش بروجن شهرستان شهرکرد، واقع در 27 هزارگزی جنوب بروجن و 4 هزارگزی راه پل کره بر...
قیس لبنی . [ ق َ س ِ ل ُ نا ] (اِخ ) مجنون . رجوع به قیس بنی عامر شود.
قیس عامری . [ ق َ م ِ ] (اِخ ) مجنون : در بند عشق شاهد و هم عشق شاهدش عشقی چو قیس عامری و عروه ٔ حزام . خاقانی .رجوع به قیس بنی عامر شود.
جزیره ٔ قیس . [ ج َ رَ ی ِ ق َ ] (اِخ ) یا جزیره ٔ کیش . یکی از جزایر خلیج فارس است که با مسافت کمی در مغرب سیف عماره قرار گرفته است . (از ...