اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فاسد

نویسه گردانی: FASD
فاسد. [ س ِ ] (ع ص ) تبه . (منتهی الارب ). معیوب . تبه . خراب . (ناظم الاطباء) :
بس ای خاقانی از سودای فاسد
که شیطان میکند تلقین سودا.

خاقانی .


رجوع به فساد و ترکیبات فاسد شود.
|| زبون . || گندیده . گمراه . || سرکش و شریر. || ناچیز. || باطل . || سست و بیقوّت . || معطل . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
همتای پارسی این واژه ی عربی اینهاست: وَنیود vanyud (مانوی) ناشته nāshte (سغدی) آیبده ãyabde (سغدی)**** فانکو آدینات 09163657861
ام فاسد. [ اُم ْ م ِ س ِ ] (ع اِ مرکب ) موش . (از المرصع).
فاسد شدن . [ س ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تباه شدن . تباه گردیدن : ظن آن شخص فاسد شد و بازار اینان کاسد. (گلستان ). || گندیدن . رجوع به فاسد ...
فاسد کردن . [ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فاسدساختن . گندانیدن . رجوع به تباه و تباه ساختن شود.
پیامد زیان آور یا ناخوشایند (در فقه، حقوق، سیاسی و اجتماعی کاربرد بیش تری دارد) - از موجبات صدور حکمی خلاف ظاهر یک موضوع یا پدیده. مثلاً خوردن هندوانه...
فاسد ساختن . [ س ِ ت َ ] (مص مرکب ) تباه کردن . رجوع به تباه شود.
فاسد گردانیدن . [ س ِ گ َدَ ] (مص مرکب ) فاسد ساختن . فاسد کردن . گندانیدن .
رگزن
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.