اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فاطمة

نویسه گردانی: FAṬM
فاطمة. [ طِ م َ ] (اِخ ) ابوالاسد. ابوالاسد از رجال بنی مخزوم بوده و دختر او فاطمه برادرزاده ٔ ابوسلمةبن عبدالاسد مخزومی از صحابیات به شمار می آید. با اینکه از اشراف قریش شمرده شده ، ارتکاب سرقت نموده و به امر رسول خدا دست او بریده شده است . (از خیرات حسان اعتمادالسلطنه ص 7). و رجوع به الاصابة ج 8 ص 160 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۶ ثانیه
فاطمة.[ طِ م َ ] (اِخ ) دختر موسی کاظم ، که در عرف ما به حضرت معصومه معروف است . مجلسی مینویسد: هنگامی که مأموران عباسی حضرت علی بن موسی الرضا را برا...
فارسی غگ
آل فاطمه . [ ل ِ طِ م َ ](اِخ ) اولاد رسول از نسل علی و فاطمه علیهماالسلام .
بنی فاطمه . [ ب َ طِ م َ ] (اِخ ) سادات و ذراری سرور کائنات صلوات اﷲ علیه و آله . چه اولاد آن سرور منحصر شد به اولاد فاطمه علیهاالسلام و از س...
فاطمه اره . [ طِ م َ / م ِ اَرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) زنی سخت بی شرم . (یادداشت بخط مؤلف ). کنایه است برای زنانی که حرمت خود و دیگران را نگه...
ستی فاطمه . [ س ِت ْ تی طِ م َ ] (اِخ ) بنت امام موسی بن جعفر. رجوع به ستی و فاطمه و معصومه شود.
فاطمه خاتون .[ طِ م َ ] (اِخ ) از ارکان دولت توراکیناخاتون ، زوجه ٔ اوکتای قاآن . (از جهانگشای جوینی ج 1 ص 199 و 202).
فاطمه سلطان . [ طِ م َ / م ِ س ُ ] (اِ مرکب ) دارکوب .(یادداشت بخط مؤلف ). داربر. رجوع به دارکوب شود.
فاطمه سلطان . [ طِ م َ س ُ ] (اِخ ) فاطمه سلطان امامی دختر شکراﷲمیرزا دارا. شاعره ای از مردم ابهر بوده که منظومه ای بنام هدیه ٔ فاطمیه ساخته ...
فاطمه سلطان . [ طِ م َ س ُ ] (اِخ ) دختر حاج میرزا حسین و نوه ٔ قائم مقام فراهانی (متولد ششم رجب 1282 هَ . ق .) درکتاب «از رابعه تا پروین » ذک...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.