اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فال

نویسه گردانی: FAL
فال . (اِخ ) دهی است از دهستان گله دار بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 71 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و کنار راه فرعی لار به گله دار واقع است . جلگه ای گرمسیر، مالاریایی و دارای 685 تن سکنه است . آب آنجا ازچاه تأمین میشود. محصول عمده اش غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
فال . (ع اِ) در عربی فَأل با همزه . شگون . ضد طیره ، بمعنی نیک و بد هر دو استعمال نمایند. (منتهی الارب ). اغور. آغال . شگون . (ناظم الاطباء) ...
فال . (اِ) کپه . بخش بخش چیزی (چهارچهاریا بیشتر یا کمتر)، چنانکه گویند: گردو فالی یک قران ، یا گردوی تازه فالی صنار. (یادداشت بخط مؤلف ).- ...
فال . (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 61 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع است . دامنه ای گرمسیر و دارای 25...
فأل . [ ف َءْل ْ ] (ع اِ) فال . رجوع به فال شود.
فال فال . (ق مرکب ) بخش بخش . قسمت قسمت . چندتاچندتا. کپه کپه .- فال فال کردن ؛ کپه کپه کردن .رجوع به فال شود.
فال زن . [ زَ ] (نف مرکب ) فالگیر. فالکباز. فالبین . طالعبین : به پیش زن فال زن برگذشت به مهتر نگه کرد و اندرگذشت . فردوسی .رجوع به فال شود...
فال بین . (نف مرکب ) کسی که فال میگیرد. طالعبین . رجوع به فال شود.
دست فال . [ دَ ] (اِ مرکب ) دست لاف . آغاز وابتدای سودا، یعنی سودای اولی باشد که اصناف و اهل حرفت کنند. (برهان ). سودای اول . (آنندراج ). دشت...
پنج فال . [ پ َ ] (اِخ ) از تقسیمات حکومتی ولایت لارستان فارس . طول آن 48هزار و عرض 12هزار گز است درجنوب غربی لار. مرکز اشکنان و عده ٔ قرای ...
خوب فال . (ص مرکب ) مبارک فال . میمون : هزبری زشت رویی وقت پیکارهمایی خوب فالی روز بار است .؟
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.