فراز کشیدن . [ ف َ ک َ 
/ ک ِ دَ ](مص  مرکب ) پیش  کشیدن . به سوی  خود کشیدن  
: چو من  فراز کشیدم  به  خویشتن  لب  او
دل  حسود ز غم  خویشتن  فراز کشید. 
فرخی  سیستانی .
-  
خویشتن  فراز کشیدن  ؛ درهم  شدن  از غصه  و رنج . رجوع  به  فراز شود.
 ||  بالا کشیدن و از غلاف  درآوردن  شمشیر و مانند آن  را 
: تیغ چون  بر سری  فراز کشند
ریگ  ریزند و نطع بازکشند.
نظامی .