اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فراست شناس

نویسه گردانی: FRʼST ŠNAS
فراست شناس . [ ف ِ س َ ش ِ ] (نف مرکب ) قیافه شناس . (آنندراج ) (غیاث ). و قیافه علمی است که بدان از صورت ، سیرت شناخته میشود. (غیاث ) :
فرستاده ام سوی هر کشوری
فراست شناسی و صورتگری .

نظامی .


بد و نیک هر صورتی از قیاس
شناسم که هستم فراست شناس .

نظامی .


چنین داد پاسخ فراست شناس
که فرمان شه را پذیرم ، سپاس .

نظامی .


رجوع به فِراست شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.