فراهی
نویسه گردانی:
FRʼHY
فراهی . [ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به فراه . (از معجم البلدان ). رجوع به فراه شود.
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
فراهی . [ ف َ ] (اِخ ) ابونصر. رجوع به ابونصر فراهی شود.
فراهی . [ ف َ ] (اِخ ) شرف الدین محمدبن محمد فراهی . عوفی نویسد: ذاتی مجمع کمال فضایل و منبع زلال شمایل ... در وقتی که این داعی را بر فره ...
فراهی . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد، واقع در 26هزارگزی جنوب باختری صالح آباد، سر راه مالرو عمومی صا...
ده فراهی . [ دِه ْ ف َ ] (اِخ ) دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل . واقع در پانزده هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنه ٔ آن 350 تن . ...
محمد فراهی . [ م ُ ح َم ْ م َ دِ ف َ ] (اِخ ) ملقب به بدرالدین و مکنی به ابونصر. رجوع به ابونصر فراهی شود.
شاه علی فراهی . [ ع َ ی ِ ف َ ] (اِخ ) از مریدان شیخ رکن الدین علاءالدوله بود. پدر وی حکومت فراه را بر عهده داشت و معمر گشته بود و خواست ک...
صادق خان فراهی . [ دِ ن ِ ف َ ] (اِخ ) وی یکی از بزرگان قزلباش است که از طرف میر سیدمحمد ملقب به شاه سلیمان مأمور جنگ با تیمورخان افغان...
معین الدین فراهی .[ م ُ نُدْ دی ن ِ ف َ ] (اِخ ) از علما و وعاظ و قضات معاصر ابوالغازی سلطان حسین میرزاست که غالب خطوط رانیز در غایت جودت م...
فراحی . [ ف ُ حا ] (ع ص ، اِ) مانند سُکاری ̍، ج ِ فَرْحان بمعنی شادان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ِ فَرْحان . (اقرب الموارد). رجوع به فَرْحا...