اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فرث

نویسه گردانی: FRṮ
فرث . [ ف َ ] (ع اِ) سرگین شکنبه . (ترجمان ترتیب عادل بن علی ). سرگین . (فهرست مخزن الادویه ). سرگین در شکنبه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : و اًن ّ لکم فی الأنعام لعبرة نُسقیکم ممّا فی بطونه من بین فرث و دم لبناً خالصاً سائغاً للشاربین . (قرآن 66/16). از روضه ٔ نسل و حرث به مزبله ٔ روث و فرث فرودآمدن محض ضلالت است و عین جهالت . (مقامات حمیدی چ انزابی نژاد ص 151).
صبرشیر اندر میان فرث و خون
کرده او را ناعش ابن اللبون .

مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر 6بیت 1409).


|| کشتی خرد. (منتهی الارب ). رکوة. ج ، فروث . (اقرب الموارد). || (مص ) پاره کردن جگر. (مصادر زوزنی ). زدن بر جگر کسی و حال آنکه او زنده است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || واکردن جله ٔ خرما. (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). خنور برگ خرما را شکافته و بیرون و پراکنده کردن آنچه در آن بود. || شوریدن دل زن باردار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ریزه کردن . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۵ ثانیه
فرس طنبور. [ ف َ رَ س ِ طَم ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرک طنبور. رجوع به معانی فرس شود.
فرس متوسط. [ ف ُ س ِ م ُ ت َ وَس ْ س ِ ] (اِخ ) زبان پهلوی است .(یادداشت به خط مؤلف ). رجوع به فارسی میانه شود.
تاریخ فرس . [ خ ِ ف ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به تاریخ قدیم و تاریخ یزدگردی شود.
فرس افگندن . [ ف َ رَ اَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ناتوان و مغلوب گردانیدن . (آنندراج ). عاجز ساختن . (غیاث ). به قیاس ربودن مهره ٔ اسب حر...
فرس اصطرلاب . [ ف َ رَ س ِ اُ طُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) میخی باشد در وسط اصطرلاب قدری مرتفع از سطحه ٔ عنکبوت قطب و اصطرلاب را بدان استوار...
عبدالله روزبه النکتی قدیمی‌ترین شاعر پارسی‌گوی بومی هندوستان است که از او چند شعر به ما رسیده‌است. وی در روزگار سلطان مسعود غزنوی در لاهور زندگی می‌کر...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.