فرس
نویسه گردانی:
FRS
فرس . [ ف َ ] (ع مص ) فروکوفتن و شکستن استخوان گردن شکار را. (منتهی الارب ). شکستن شیرگردن شکار خود را. فرس در اصل بدین معنی است و سپس در اثر کثرت استعمال به معنی قتل به طور کلی به کار رفته است . و در ذبح حیوان این عمل نهی شده است . (از اقرب الموارد). || شکار افکندن شیر و کشتن به هر طور که باشد. || پیوسته خوردن خرمای فراس را. (منتهی الارب ). ادامه دادن بر خوردن فراس . (اقرب الموارد). || چرانیدن فرس را. (منتهی الارب ). چریدن گیاه فِرْس را. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۳ ثانیه
فرس اصطرلاب . [ ف َ رَ س ِ اُ طُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) میخی باشد در وسط اصطرلاب قدری مرتفع از سطحه ٔ عنکبوت قطب و اصطرلاب را بدان استوار...
عبدالله روزبه النکتی قدیمیترین شاعر پارسیگوی بومی هندوستان است که از او چند شعر به ما رسیدهاست. وی در روزگار سلطان مسعود غزنوی در لاهور زندگی میکر...
فرص . [ ف َ ] (ع اِ)خسته ٔ مُقْل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هسته ٔ مُقْل . || (مص ) بر رگ ِ گلوی کسی زدن . (منتهی الا...
فرص . [ ف ُ رَ ] (ع اِ) ج ِ فُرصة. (اقرب الموارد) (غیاث ) : الدهر فرص والا فغصص . (از سندبادنامه ص 88). رجوع به فرصت و فرصة شود.
فرث . [ ف َ ] (ع اِ) سرگین شکنبه . (ترجمان ترتیب عادل بن علی ). سرگین . (فهرست مخزن الادویه ). سرگین در شکنبه . (منتهی الارب ) (از اقرب المو...
فرث . [ ف َ رَ ] (ع مص ) سیر گردیدن . (منتهی الارب ). سیر شدن . گویند: شرب علی فرث . (اقرب الموارد). || پراگنده ومتفرق گشتن قوم . (منتهی ال...