اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فرمان بردار

نویسه گردانی: FRMAN BRDʼR
فرمان بردار. [ ف َ مام ْ ب ُ ] (نف مرکب ) مطیع و رام و تابع. (ناظم الاطباء). مطیع. فرمان بر :
میر ابواحمد محمود که میران جهان
بندگانند مر او را همه فرمان بردار.

فرخی .


مردی سخت بخرد و فرمان بردار است . (تاریخ بیهقی ). ما جمله تابع و فرمان برداریم . (تاریخ بیهقی ). هر کس گفت فرمان بردارم و از دلهای ایشان ایزدتعالی دانست . (تاریخ بیهقی ). چاکران فرمان بردار دارکه فرمان بردار مخطی به که بی فرمان مصیب . (قابوسنامه ). اعضا را قوی کند و مفاصل را نرم کند و فرمان بردارگرداند. (نوروزنامه ). وی گفت شکر خدای تعالی را که دو باد را فرمان بردار من کرد. (نوروزنامه ). رجوع به فرمان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.