اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فروتن

نویسه گردانی: FRWTN
فروتن . [ ف ُ ت َ ] (ص مرکب ) (از: فرو + تن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). تواضعکننده و متواضع. (برهان ). خاضع. خاشع. نرم گردن . (یادداشت بخط مؤلف ) :
فروتن بود شه که دانا بود
به دانش بزرگ وتوانا بود.

فردوسی .


فروتن بود هرکه دارد خرد
سپهرش همی در خرد پرورد.

فردوسی .


خورشید سرفکنده و مه خویشتن شناس
مریخ سرفکنده و کیوان فروتن است .

انوری .


- فروتن شدن ؛ تواضع نمودن :
به آموختن چون فروتن شوی
سخن را ز دانندگان بشنوی .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.