اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فرورفتن

نویسه گردانی: FRWRFTN
فرورفتن . [ ف ُ رو رَ ت َ ] (مص مرکب ) پایین رفتن . به زیر رفتن . (ناظم الاطباء). مقابل بررفتن :
فرورفت و بررفت روز نبرد
به ماهی نم خون و بر ماه گرد.

فردوسی .


فرورفتن آبها از جهان
در آن ژرف دریا نبودی نهان .

نظامی .


به کام دل نفسی با تو التماس من است
بسا نفس که فرورفت و برنیامد کام .

سعدی .


چو پیلش فرورفت گردن به تن
نگشتی سرش تا نگشتی بدن .

سعدی .


- در فکرت فرورفتن یا بفکرت فرورفتن ؛ در فکر رفتن . بسیار فکر کردن :
نیوشنده شد زین سخن تنگدل
بفکرت فرورفت چون خر به گل .

سعدی .


شیخ در فکرت زمانی فرورفت . (گلستان ).
- در فکر فرورفتن ؛ فکر کردن . بسیار در فکر شدن .
|| رفتن : بار نداد و برنشست و برجانب سیب زار باغ فیروزی فرورفت . (تاریخ بیهقی ). || غروب کردن هر جرم سماوی . فروشدن : در وقت زرد شدن آفتاب و فرورفتن گفتم . (قصص الانبیاء).
به ما در فرورفتن آفتاب
اشارت به چشمه ست و دریای آب .

نظامی .


|| درگذشتن و مردن :
اگر به دست کسی ناگهان فرورفتی
بسوی دیگر از او بهره یافتی دیدار.

فرخی .


تقدیر بری او را زمان نداد و به جوانی فرورفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). رجوع به فروشدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
نفس فرورفتن . [ ن َ ف َ ف ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) نفس بریدن . نفس گسستن . || دم درکشیدن . خاموش شدن . خاموشی گزیدن : نه عجب گر فرورود نفسش عند...
خانه فرورفتن . [ ن َ / ن ِ ف ُ رَ ت َ ] (مص مرکب ) فرورفتن خانه ای که پست شود و از سطحی که در آن قرار داشته باشد پایین تر رود (بر اثر رخوت ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.