اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فطر

نویسه گردانی: FṬR
فطر. [ ف َ ] (ع مص ) آفریدن . || شکافتن . (ترجمان القرآن جرجانی ) (از اقرب الموارد). || دوشیدن ماده شتر و گوسپند را به سبابه و ابهام یا با کنار انگشتان . (از اقرب الموارد). || شتاب کردن در خمیر و از آن نان فطیر پختن . (ناظم الاطباء). || اختراع و ابتدا و انشاء کردن کار را. || خوردن و آشامیدن روزه دار. (از اقرب الموارد). رجوع به فِطر شود. || (اِ) شکاف . ج ، فُطور. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
فطر. [ ف ِ ] (ع مص ) گشایش روزه . (منتهی الارب ). روزه گشادن . (فرهنگ فارسی معین ). مقابل صوم . (از اقرب الموارد).- عید فطر ؛ عید روزه گشادن...
فطر. [ ف ُ ] (ع اِ) نباتی است سفید بشکل نصف تخم مرغ که منکوس باشد و بی برگ و گل و ساقش بسیار کوتاه و جوف او مملو از صفایح ، و مأکول ، او...
فطر. [ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش ضیأآباد شهرستان قزوین ، دارای 226 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غلات دیمی ، باقلا، ماش و لبن...
عید فطر. [ دِ ف ِ ] (اِخ ) عید رمضان . (آنندراج ). عید پس از اتمام روزه که روز اول ماه شوال باشد. (ناظم الاطباء). یوم العِداد. (از منتهی الار...
فتر. [ ف َ ت َ ] (اِ) ازگیل . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به ازگیل شود.
فتر. [ ف ِ ] (ع اِ) مابین دو انگشت سبابه و ابهام وقتی که گشاده باشد. (از اقرب الموارد).
فتر. [ ف َ ] (ع اِ) ضعف . || تکه ٔ گوشت . || مقدار معلومی از خوراک . (اقرب الموارد). رجوع به فَتَر شود.
فتر. [ ف ُ ] (ع اِ) بوریای برگ خرما که بر آن آرد بیزند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
فتر. [ ف َ ت َ ] (ع اِ) پی . || گوشت پی ناک و درشت . || مقدار معلومی از طعام . رجوع به فَتْر شود. || (اِمص ) سستی . (منتهی الارب ).
فتر. [ ف ِت ْ ت َ ] ۞ (ع اِ) ماهیی که چون آن را به پای بسپری سستی در پای پدید آید چندان که عرق کنی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.