فقح
نویسه گردانی:
FQḤ
فقح . [ ف َ ] (ع مص ) چشم بازکردن بچه ٔ سگ . || بر شرم کسی زدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سفوف ساختن چیزی را. (منتهی الارب ). و لغت یمانی است . (از اقرب الموارد). || شکوفه برآوردن گیاه و با غوره ٔ رنگین گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
فقه . [ ف ِق ْه ْ ] (ع مص ) فهمیدن چیزی را و دانستن . (منتهی الارب ). دریافتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || (اِمص ) زیرکی...
فقه . [ ف َق ْه ْ ] (ع مص ) چیره شدن بر کسی در نبرد علم فقه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فقه . [ ف َ ق ُه ْ / ق َه ْ ] (ع ص ) دانا. || زیرک . || عالم علم دین . (منتهی الارب ). به ضم ثانی کسی را گویند که فقه سجیه ٔ او شود. (از...
فقه دانش بدست آوردن احکام شرعی فرعی بوسیله روشهای معینی از منابع فقهاست.[۱]
محتویات [نمایش]
توضیح [ویرایش]
احکام شرعی دو دسته هستند:
احکام ا...
فغة. [ ف َغ ْ غ َ ] (ع اِمص ) پراکندگی و دمیدگی بوی گل . (منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
فقه یوسف . [ ف َ ق ِ س ُ / س ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش مریوان شهرستان سنندج که دارای 50 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
اصول فقه . [ اُ ل ِ ف ِق ْه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) علمی است که بدان استنباط احکام شرعی فرعی از ادله ٔ اجمالی آنها شناخته میشود. و موض...
فقه اللغة. [ ف ِ هُل ْ ل ُ غ َ ] (ع اِ مرکب ) فیلولوژی . (یادداشت مؤلف ). اصطلاحی است که ادبای متأخر در برابر کلمه ٔ فیلولوژی فرانسوی قرار د...
عقل فَعّال عقل دهم از عقول دهگانه یا آخرین عقل از سلسله طولی عقول که بر اساس مکاتب فلسفی اسلامی ایجادکننده و تدبیرکننده عالم ماده و نفسهای انسانی اس...