اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فیروز

نویسه گردانی: FYRWZ
فیروز. (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان مشهد که دارای 36 تن سکنه است . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و بنشن است . آن را اهالی ، «پیروزآباد» نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
باذان فیروز. (اِخ ) بادان فیروز. اسم اردبیل که شهر مشهوریست بآذربایجان که فیروز یکی از ملوک فارس آنرا بنا نهاد. (از معجم البلدان ) (مراصد ال...
فیروز مشرقی . [ زِ م َ رِ] (اِخ ) تذکره نویسان او را معاصر عمروبن لیث صفاری (265 - 287 هَ . ق .) دانسته و وفات او را در سال 283هَ . ق . نوشته ...
قنات فیروز. [ ق َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گوهربخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 28هزارگزی شمال باختری بافت ، سر راه مالرو گلناآباد...
فیروز فارسی . [ زِ ] (اِخ ) پسر ملا کاوس یزدانی بهی کیش پارسی نژاد بوده . در هندوستان متولد شده و با پدر خود در ده سالگی به ایران آمده ، قرب ...
فیروز دیلمی . [ زِ دَ ل َ ] (اِخ ) از جمله کسانی است که به حضور پیامبر اسلام رسیده و از صحابه ٔ وی شده است . (از فارسنامه ٔ ابن بلخی ). وی ق...
فیروز ساسانی . [ زِ ] (اِخ ) رجوع به پیروز شود.
فیروز گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) فیروز گشتن . فیروز آمدن .
بادبن فیروز. [ دِ ن ِ ] (اِخ ) از همراهان خسروپرویز بود که هنگام مقابله با بهرام چوبین با بندویه و بسطام و چند تن دیگر از همراهان خسروپرویز...
۱۵ بهمن سالروز درگذشت دکتر فیروز باقرزاده (زاده ٣١ اردیبهشت‌ ١٣٠٩ تبریز -- درگذشته ١۵ بهمن‌ماه ۱۳٩٩ فرانسه) باستانشناس، هنرپژوه و کارشناس سفال و کتیبه...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.