فیض
نویسه گردانی:
FYḌ
فیض . [ ف َ] (اِخ ) رود نیل . (منتهی الارب ). رجوع به نیل شود.
واژه های همانند
۷۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
فیض حسن . [ ف ِ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دالایی شهرستان خمین که دارای 96 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ، پنب...
صاحب فیض . [ ح ِ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) بخشنده . کریم . جوانمرد : روی آن بحردست صاحب فیض بحروش بی نقاب دیدستند.خاقانی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
فیض بخشی. {فِ. بَ خ}. فیض پخش ، پخش مواد غذایی ، پخش پخش
باغ فیض . [ ف َ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش کن شهرستان تهران که در 5 هزارگزی جنوب خاوری مرکز بخش و 6 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ تهران به قزوی...
فیض آباد. [ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش داورزن شهرستان سبزوار که دارای 1186 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ،پنبه و زیر...
فیض آباد. [ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش جغتای شهرستان سبزوار که دارای 139 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله ،زیره و پنبه ...
فیض آباد. [ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش مایوان از بخش حومه ٔشهرستان قوچان که دارای 186 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول عمده اش غله...
فیض آباد. [ ف ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه که دارای 119 تن سکنه است .آب آن از قنات و رودخانه ٔ محلی و محصول عمد...