اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فیل

نویسه گردانی: FYL
فیل . [ ف َ / ف َی ْ ی ِ ] (ع ص ) رجل فیل الرأی ؛ مرد سست عقل . ج ، افیال ، فیالة، فیولة. || رجل فیل اللحم ؛ مرد بسیارگوشت . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
فیل . (معرب ، اِ) پیل . پستانداری است عظیم الجثه که راسته ٔ خاصی بنام راسته ٔ فیلان را به وجود می آورد. در راسته ٔ فیلان امروز فقط دو گونه م...
فیل . (اِخ ) شهر ولایت خوارزم را می گفته اند، و آن را در ابتدا فیل و بعدها منصوره خوانده اند و اکنون گرگانج گویند. (از معجم البلدان ). رجوع ب...
فیل . (اِخ ) دهی است کوچک از دهستان میان رود علیا از بخش نور شهرستان آمل که دارای 10 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
فیل . (اِفا.) در اصل یونانی. در اصطلاحات سیاسی یا فرهنگی، در ترکیبات، به معنی "دوست دارنده" می آید مانند رسوفیل، انگلوفیل، ژرمنوفیل و... که صفت مرکب م...
فیل یا پیل حیوانی بزرگ‌جثه از راسته خرطوم‌داران (Proboscidea) از خانواده فیلان (Elephantidae) است که بیشتر بومی هندوستان و آفریقااست. فیل‌ها سنگین‌...
فیل درفیل . [ دَ ] (ق مرکب ) پیل درپیل . (فرهنگ فارسی معین ). پیل پشت پیل . پیلها بدنبال هم . صف پیلان . پیلان صف ایستاده .
فیل دل . [ دِ ] (ص مرکب ) پیل دل . (فرهنگ فارسی معین ). شجاع . دلیر. قویدل .
فیل تل . [ ت َل ل / ت َ ] (اِ مرکب ) توده ٔ چیزی که به قد و قامت فیل باشد. توده ٔ عظیم . (فرهنگ فارسی معین ) (از غیاث ) (آنندراج ).
ذرت بوداده ی چِستر فیلد بر اثر گویش توده بتدریج به چس فیل تبدیل شد...
چس فیل:‌ پف ذرت
« قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.