اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قائد

نویسه گردانی: QAʼD
قائد. [ ءِ ] (ع ص ، اِ) پیشوا. رهبر. راهبر. عصاکش .پیشرو. (منتهی الارب ) : آخر ایشان در نبوت و اول ایشان در رتبت ... قائد الغر المحجلین ... را برای عز نبوت و خاتمت رسالت برگزید. (کلیله و دمنه ).
طعمه میجوئی اوست رائد تو
راه می پوئی اوست قائد تو.

اوحدی .


ج ، قُوّاد، قادَه ، قُوّد. || سرهنگ . (مهذب الاسماء). سردار فوج . رئیس . امیر لشکر. || بینی کوه . || کوه دراز بر روی زمین . || (اِخ ) ستاره ای است ، یعنی ستاره ٔ نخست از سه ستاره ٔ بنات النعش صغری . دومی آنها را عناق و نزدیک آن ستاره ٔ صیدق و سُهی است و سومی آنها را حَور خوانند. (منتهی الارب ). آنکه بر سر دنباله است ازاین سه (بنات النعش ) و از نعش دورتر آن را قائد خوانند. (التفهیم بیرونی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قعید. [ ق ُ ع َی ْ ی ِ ] (ع اِمصغر) مصغر قَعود. و در مثل آمده است : اتخذوه قعید الحاجات ؛ اذا امتهنوا الرجل فی حوائجهم . (منتهی الارب ) (اقرب ...
مال قاید. [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رستم آباد است که در بخش رامهرمز شهرستان اهواز واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
مال قاید. [ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حیات داود است که در بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...
احشام قاید. [ اَ م ِ ؟ ] (اِخ ) دهی است در سه فرسنگی میانه ٔ شمال و مغرب بیرم .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.