قازح
نویسه گردانی:
QAZḤ
قازح . [ زِ ] (ع ص ) بلند و برآمده از هر چیزی . گران قیمت : سعر قازح ؛ ای غال . (منتهی الارب ). || نره ٔ سطبر سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قازه . [ زَ / زِ ] (هندی ، اِ) عنان دراز و بلند جهة کشیدن اسب . (ناظم الاطباء).
غازه . [ زَ / زِ ] (اِ) بزک . گلگونه . گلغونه . سرخاب . گلگونه باشد که زنان به رخ نهندتا سرخ نماید. (صحاح الفرس ). حمره ، غمرة؛ پنبه ٔ سرخ که ...
غازه . [ زَ ] (اِخ ) ۞ در مشرق افریقای جنوبی و علی الظاهر تابع موزامبیک از مستعمرات پرتقال است ولی در واقع حکومت مستقلی میباشد که از مجرا...
قاذة. [ ذَ ] (ع اِ) ما یدع الناس شاذةو لاقاذة؛ فروگذار نمیکند هیچکس را. او دلاور است میکشد هر که را می بیند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
غاذة. [ غاذْ ذَ ] (ع اِ) جای از سر کودک که می جنبد. (منتهی الارب ). رماعة الصبی کالغاذ. (اقرب الموارد). جاندانه ٔ کودک . (منتهی الارب ). و در ...
غازه رخ . [ زَ / زِ رُ ] (ص مرکب ) روی به رنگ غازه : سوزنیم مرد به اندازه ... (شرم مرد)تازه دل و غازه رخ و تازه ...سوزنی .
قازه دار. [ زَ / زِ ] (نف مرکب ) سائِس و آنکه اسب تیمار میکند. (ناظم الاطباء).